بررسی صدق و کذب سخنان اُشو درباره علت مرگش1
«راجنیش چاندرا موهان2 معروف به «اُشو» بنیانگذار دینی التقاطی بود که دهها جلد از سخنرانی های مکتوب او در ایران ترجمه و چاپ شده است. آموزه های این مرد هندی را می توان در دو بُعد اجتماعی و باطن گرایی در نظر گرفت.
او در مقولات اجتماعی تحت تأثیر مارکسیسم، اومانیسم و هر اندیشه دیگری که به کارش می آمد بود. نفی مالکیت خصوصی، نفی خانواده، نفی آموزش و پرورش معاصر، مخالفت با ملی گرایی، ترویج همجنسگرایی،3 مخالفت با دموکراسی و مبارزه با هر تشکل مذهبی و سیاسی (غیر از تشکیلات مذهبی خودش) از جمله محورهای اندیشه های اجتماعی و سیاسی او هستند.4 اشو به تدریج دریافت که نسبت هزینه به فایده فعالیت در مباحث سیاسی اجتماعی بسیار بیشتر از دینسازی و عرفان بازی است؛ بنابراین از توجه خود به این حوزه کاست و علاقه و توجه خود را معطوف به ادیان و عرفان کرد.
ریشه های اصلی آموزه های اعتقادی و باطنی اورا می توان در ذن بودیسم، تانترائیسم، آیین یوگا، اندیشه های نیچه، تصوف (با استفاده از منابعی محدود و دست دوم از آثار صوفیانه) و آموزه های باطنی برخی از نویسندگان ادبیات باطنی معاصر مانند گورجیف5 و همین طور معجونی از آموزه های روانشناسی معاصر که خوانده بود، جستجو کرد.
وقتی که تنها راه پذیرش سخن فردی، اعتماد و اطمینان به همان فرد است و راه دیگری ازعقلانیت یا تجربه ی علمی و عینی برای قبول باوری وجود ندارد، راستگویی و صادق بودن فرد گوینده اهمیتی تعیین کننده دارد. بسیاری از مکاشفات و مشاهداتی که از شخصی نقل میشود با این پیشفرض محتمل و محقق دانسته می شود که فرد گوینده راستگو و صادق است و در نقل مطلب امانت و حقوق شنونده را رعایت می کند. یکی از خصوصیات اشو آن است که چندان به صدق و راستگویی بهایی نمیدهد، بلکه در مواردی برای منافع شخصی خود یا کینه و دشمنیای که با فرد یا گروهی دارد از دروغ استفاده می کند.6 یکی از مواردی که می تواند دروغگویی این فرد روشن کند، ماجراهایی است که درباره ی مرگ او مطرح شده است.
اشو در سال 1990 در پونای هندوستان در حالی که بر این امر اصرار می کرد که آمریکایی ها عامل مرگ او هستند، درگذشت. ادعای او آن بود که آمریکایی ها او را مسموم کرده و تحت تأثیر اشعه رادیواکتیو قرار داده اند. این نوشته میکوشد تا به اختصار به صدق یا کذب سخنان اشو در این باره پرداخته و ظنی نزدیک به واقعیت را از میان نظرات مطرح شده تثبیت کند.
در نوشته های طرفداران اشو آمده است که او در سال 1981 به علت بیماری، هندوستان را به مقصد آمریکا ترک کرد؛ اما اینکه بیماری او در آن زمان چه بوده است مطرح نمی شود. با مطالعة دیگر آثار اشو می توان به این پرسش پاسخ داد که بیماری او چه بوده است یا آنکه علل دیگری جز بیماری برای این مهاجرت مطرح بوده است.
بیماریهای جسمی اشو
اشو بیماری قند داشت؛ او این بیماری را از خانواده اش به ارث برده بود. علاوه بر این دچار حساسیت هم بود و از اضافه وزن هم رنج می برد. اما اینها عاملی برای نگرانی او نبودند و به قول خودش بیماری قند کنترل شده بود. روشن است که کسی به خاطر اضافه وزن، آلرژی یا بیماری قند کنترل شده، گروه و تشکیلات خود را در پونای هندوستان رها نمیکند تا به کشوری دیگر رفته و از نو شروع کند.
مترجم کتاب «فقط یک آسمان» که از نخستین کتابهایی بود که از آثار اشو به فارسی ترجمه شد، در مقدمه اش علت مرگ اشو را «سرطان استخوان» ذکر کرده است.7
از اینها جالبتر سخنان اشو در زمانی است که ادعای اشراق کرده بود؛8 او خودش را با افرادی دیگر که آنها را کمال یافته و اشراقی می داند همتراز کرده و می گوید که حالاتی مانند آنها داشته است و افسوس این را می خورد که چرا انسانهایی چنین کامل باید به بیماری سرطان دچار شوند؟!9
علاوه بر سرطان، بیماری قند، آلرژی شدید، چاقی و رفتارهای پر خطر جنسی و هیجانی، او تا دو سال پیش از مرگش دست کم دو بار سکته قلبی کرده بود و خودش گفته که در آخرین ایست قلبی، پزشکم از من قطع امید کرده بود.10
تحلیل و نتیجه گیری
وقتی اشو به مرگش نزدیک می شود، نه از سرطان داشتنِ خود حرفی می زند و نه از سکته های قلبیِ قبلی اش، او تنها آمریکا را عامل مرگ خود می داند و در پی آن است که از خود تصویر شهیدی مظلوم را به نمایش بگذارد و اکنون که در آستانه مرگ قرار گرفته نقش آیین ساز خود را در تاریخ کامل کند و نقش پیشوای ستمدیده یک مذهب را در ذهن پیروانش داشته باشد.
برای چنین آدمی با این مشکلات جسمی، 60 سال زندگی زیاد هم هست. اینکه یکسره همه ی آن عوامل اصلیِ بیماری زا نادیده گرفته شود و عاملی مبهم و اثبات نشده مثل سوء قصد آمریکاییها به اشو بدون هیچ سند و شاهدی تنها بر اساس گفته هایی شفاهی و احتمالی مطرح شود دور از واقعیت است. آمریکایی ها او را کنترل و اخراج کرده بودند و نیازی به کشتن او نداشتند؛ شاید خودشیفتگی و فرصت طلبی اشو او را بر این داشته است تا قصة بزرگتری سر هم کند و از این آب گل آلود نیز ماهی بگیرد. او تنها با هیاهو و آوردن نام چند پزشک، در پی قانع کردن مخاطبان خود است. اشو استاد درآمیختن راست و دروغ و نمایش بخشی از واقعیت به عنوان امری فراگیر و یقینی است. او چنانکه در کتاب راز بزرگش گفته به خوبی می داند که اگر راست و دروغ آمیخته شوند بسیاری از مردم قادر به تشخیص واقعیت نخواهند بود.
در جمع بندیِ عوامل مرگ او می توان گفت که هر چند گزارشی رسمی از کالبد شکافی مرگ او منتشر نشده است، اما از شواهد یاد شده چنین برمی آید که سرطان چند سالة او علت اصلی مرگش بوده است؛ چه بسا سالهایی را که در آمریکا به عنوان نذر سکوت برنامه اجرا نمیکرد سالهایی بوده است که به درمان و کنترل بیماری سرطانش میپرداخته است. پس از سرطان، سکته های قلبی، بیماری قند و دیگر رفتارهای پر خطر او از دیگر عواملی هستند که در مرگ او مؤثر بوده اند و سخنان او درباره ی اینکه آمریکایی ها او را به قتل رسانده اند پرده ی پایانی نمایش آیینیِ او بود. در واقع او از امکانهای موجود در مرگ خود هم بهره برداری خود را کرده و اینگونه مرگی در اثر سرطان استخوان را به یک حماسه تبدیل کرده است.
1. این نوشته در سال 1388 در تارنمای معناسرا منتشر شده است.
2 . Chandra Moha Jain ; Acharya Rajneesh; Bhagwan Shree Rajneesh )1931-1990
3. او چند بار نام خود را عوض کرد، اشو نامی بود که در آخرین سال زندگی او به پیشنهاد دوستانش جایگزین نامهای قبلی شد و اکنون این نام برای اشاره به او بیشتر رایج است.
4. .بخش هایی از کتاب «The book of Man» که سخنان اشو را در خود گرد آورده به این بحث پرداخته است، اشو در این باره میگوید: «همجنسگرایی را مسئله نکنید، هیچ چیز اشتباهی در آن نیست. این ایده های اجتماعی است که چیزی را غلط یا درست می شمارد. خوب است [که] اول آن را بپذیرید، چرا که در صورت ردِّ آن، نمی توانید آن را حل کنید.»
5. بسیاری از دیدگاههای اجتماعی و سیاسی او در کتابی به نام «آینده طلایی» آمده است.
6. . George Ivanovich Gurdjieff (January 13, 1866? – October 29 , 1949).
7. اشو در موارد متعدد دیگری هم در خاطراتش دروغ میگوید، برای مثال او در دوره دانشجویی سخت به دنبال جایی برای سکونت بود. در خارج از شهر محلی را پیدا کرد که کسی آنجا را اجاره نمیکرد، چرا که مردم فکر می کردند که آن خانه منزل ارواح است. صاحبخانه برای تغییر نظر مردم، به اشو پیشنهاد داد که رایگان در آنجا بماند تا مردم با دیدن اینکه پسری جوان در آنجا زندگی میکند و مشکلی هم ندارد، نظرشان عوض شود. اشو ده سال در آنجا ماند. او در این مورد میگوید:
«من زندگی کردن در آنجا را شروع کردم، اما به طور مستمر در همه جا این ترس را آفریدم که آنجا پاتوق ارواح است؛ چون اگر کسی آنجا را می خرید، مرا بیرون می انداختند. (خاطرات اوشو: آن گاه نبودم، ص 14)
8. اشو، فقط یک آسمان، ترجمه: لوئیز (مرضیه) شنکائی، صفحه اول از مقدمه.
9. اشو ادعا کرده بود که در سن 21 سالگی به اشراق رسیده، ولی تا 40 سالگی خود (1971) چیزی در این باره بر زبان نیاورده بود.
10. همو، خاطرات اوشو (جلد دوم)، آن گاه نبودم.
11. همو، گلهای جاودانگی (بی ذهنی)، ترجمه: محسن خاتمی، ص 106.