مرنج و مرنجان! چگونه؟!
چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۵ ق.ظ
سفارشی کوتاه و بسیار زیبا و سودبخش در زندگی ما است این مرنج و مرنجان! بیایید کمی درباره اش درنگ کنیم:
1. به نظر شما کدام سخت تر است؟ نرنجیدن یا نرنجاندن! چرا؟
2. چه چیزهایی سبب پیدایش رنج هستند؟
3. راه حل ها و نکته های شما برای نرنجیدن و نرنجاندن چیست؟
فکر می کنم این پست بتواند به زیبایی و سادگی نمایی دیگر از انسان شکوفا به ما هدیه کند. نظرهای شما که به این پرسش ها پاسخ دهد یا پرسش هایی دیگر که در این باره راهگشا باشد را دراندازد، به متن افزوده خواهد شد.
* سرکار خانم صبا فدوی:
«به نظر من نرنجاندن سخت تر از نرنجیدن است چرا که همه ما میدانیم که کی و از چه کسی رنجیده ایم و علت رنجش ما چه بوده ولی اینکه بدانیم چه چیزی چه کسی را می رنجاند کار راحتی نیست، و این باعث میشود که گاهی ندانسته دیگران را برنجانیم!
و اما راه حل، بر این باورم که اغلب از کسانی بیشتر میرنجیم که از آنها انتظار بیشتری داریم، و ما از کسانی انتظار بیشتری داریم که شخصیت و مقام آنها را برای خود بزرگنمایی کرده و یا به آنها محبت بیشتری کرده ایم، پس شاید بهترین راه ها، عدم اسطوره پردازی، افزایش اعتمادبه نفس و نیز محبت کردن بی چشم داشت و بدون انتظار باشد. از سوی دیگر چون اولین پیامد رنجیدن عصبانیت است و خود بر رنجش بیشتر دامن میزند، حفظ خونسردی آبی بر آتش است.
و بهترین راه برای نرنجاندن، خود را جای دیگران گذاشتن است که لازمه آن قدرت درک بالاست.
شاید ازآن جهت گفتند که مرنج و مرنجان! که نرنجیدن لازمه و مقدم بر نرنجاندن است!»
* سرکار خانم انسیه غرویان:
به نظر من ریشه ی رنجیدن ورنجاندن هردو محبت است.وقتی کسی رایا چیزی رادوست داریم وبه دلایلی از ما دور میشودرنجیده میشویم وگاهی برای بدست اوردن آن ویا رسیدن به محبوب کاری می کنیم که از ما رنجیده میشود .اگر انسان به خودش معرفت داشته باشد در مقابل بسیاری از چیزهایی که دیگران را رنجور می کندرنجیده نمیشود.همچنین اگر شناخت ما نسبت به محیط اطراف اعم از انسانها وجامدات کامل باشد سعی میکنیم آنهارا نرنجانیم وبه آنها احترام بگزاریم.خلاصه کلام اینکه نرنجیدن ونرنجاندن هردو معلول نشناختن است.
منظور من از آگاهی ومعرفت به خود ودیگران شناخت روحیات وعلم به درون خود ودیگرانی است که با آنها ارتباط داریم.به نظر من برای هر کس نمره ای میتوان در نظر گرفت وبه تناسب همان نمره از او انتظار داشت ابتدا باید برای خودمان نمره ای در نظر بگیریم ورفتار بقیه را با این نمره بسنجیم.لازمه این نمره دادن آگاهی وشناخت صحیح از خود ودیگرانی است که با ما درارتباط هستند.بطور مثال شما هیچگاه از سخنان انتقادی استاد خود رنجیده نمی شوید چون برای ایشان نمره ای بالاتر از خود فرض کرده ایدو انتظار شنیدن دارید. اما شنیدن همان سخنان از طرف یک دانشجو بطور قطع شمارا می رنجاند چرا که نمره خود را بالاتر از او در نظر گرفته اید اما اگر اورا بهتر بشناسید وبا روحیات او اشنا شوید دیگر از شنیدن سخنان او هم رنجیده نمی شوید.
* سرکار خانم سحر فدوی:
با نظر اول موافقم وبرای من حرفی واسه گفتن نمیمونه فقط اینکه فکرمیکنم درسته برای نرنجیدن اعتمادبنفس لازمه ولی خوبه که تفاوتشو با غرور بدونیم چون اگه شخص خودشو فردمهمی تصورکنه ازبقیه انتظارات خاصی پیدامیکنه که همین برآورده نشدن انتظاراتش باعث رنجش غیرمنطقیش میشه..
رنجاندن خلق و رنجشت از طمع است
بگذر ز طمع که این به است از صد گنج
رنجاندن خلق و رنجشت از طمع است
بگذر ز طمع که این به است از صد گنج
* جناب آقای دکتر فردین جمشیدی مهر:
اولاً فکر می کنم حداقل، نرنجاندن به صورت مطلق ملاک کمال اخلاقی نیست، مهم اینه که انسان مطابق با حق رفتار کنه، حالا اگه طرف مقابل تحمل حق براش سخت باشه، به معنای ضعف رفتاری و اخلاقی رفتارکننده نیست. اما به هر حال نرنجیدن به گمانم سخت تر باشه چون لازمه ی نرنجیدن عظمت روحی انسانه و دست یابی به اون کار آسونی نیست. به عبارت دیگه، نرنجیدن، تعامل به خوده و نرنجاندن تعامل با دیگران و همیشه، از پس نفس خود بر اومدن - که به تعبیری همون جهاد اکبره - سخت تره از تعامل با دیگران. ضمناً خیلی وقتا - نه در همه ی موارد - ریشه ی رنجاندن، رنجیدنه، یعنی چون انسان از کسی رنجیده در صدد تلافی بر میاد و از این جهت با خانم ص فدوی کاملاً موافقم.
راه حلی که به ذهنم می رسه - که البته اعتراف می کنم که هیچ کدومش در خودم نیست - اینه که اولاً انسان تلاش کنه به عظمت روحی دست پیدا کنه و ثانیاً مطابق با حق رفتار کنه، و عکس العمل دیگران در درجه دوم اهمیته.
راه حلی که به ذهنم می رسه - که البته اعتراف می کنم که هیچ کدومش در خودم نیست - اینه که اولاً انسان تلاش کنه به عظمت روحی دست پیدا کنه و ثانیاً مطابق با حق رفتار کنه، و عکس العمل دیگران در درجه دوم اهمیته.
* سرکار خانم مهناز مظفری:
به نظر من نرنجاندن سخت تر از نرنجیدن است زیرا خود ما همیشه نزد ما حاضر است،حال شخص رنجور ازما اینگونه نیست وبرای زدودن رنجش از او شرایطی باید برقرار شود.وبیشتر رنجشها از ناحیه زبان است ومهمتر از سخن ،نوع بیان آن میباشد.
واما راه حل نرنجاندن،تامل در سخنی که میخواهیم بیان کنیم،پس شتابزده سخن نگوییم وبه گفته مولایمان علی ع زبان عاقل از پس قلب او است ودل نادان از پس زبان اوست.
وراه حلهای نرنجیدن توجیه رفتار دیگران،بد گمان نبودن به دیگران وتوقع نداشتن ازانها میباشد.
وسخن اخر ،خدا دردستی است که به یاری میگیری،در قلبی است که شاد میکنی،در لبخندی است که به لب می نشانی وخدا با من است خدا با توست....
خدایمان را اشکار کنیم.
واما راه حل نرنجاندن،تامل در سخنی که میخواهیم بیان کنیم،پس شتابزده سخن نگوییم وبه گفته مولایمان علی ع زبان عاقل از پس قلب او است ودل نادان از پس زبان اوست.
وراه حلهای نرنجیدن توجیه رفتار دیگران،بد گمان نبودن به دیگران وتوقع نداشتن ازانها میباشد.
وسخن اخر ،خدا دردستی است که به یاری میگیری،در قلبی است که شاد میکنی،در لبخندی است که به لب می نشانی وخدا با من است خدا با توست....
خدایمان را اشکار کنیم.
* سرکار خانم عفت اکبری:
دنیا نیرزد آن که پریشان کنی دلی/ زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
انسان، وقتی اعتقاد و یقین یابد به این که تمامی هستی و وجود، چونان حلقه های یک زنجیر به هم متصل و وابسته اند و تک تک اعمال و گفتار بشر در چرخه تکاملی حیات موثر است ، به نحو دیگری خواهد زیست. برای فردی که ذرات عالم وجود را جدای از هم نمی داند ، رنج یا راحت دیگران ، رنج و راحت خود است. او سوء رفتار را به فرموده امام صادق (ع) سرکه ای می بیند که در جام عسل اعمال ریزند. « سوء خلق ، عمل را فاسد می گرداند ، به طوری که سرکه ، عسل را فاسد می کند – امام صادق (ع)».
این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
و لازمه رسیدن به چنین تفکری ، شعور است و عقل و ادراک که ما را از خودخواهی و خودبینی می رهاند تا به دیده ای دگر در همنوع بنگریم.
بر مسلمانان نمی آری تو رحم/ مومنان خویشند و یک تن شحم و لحم
رنج یک جزوی ز تن رنج همه است/ گر دم صلح است یا خود ملحمه است
و با این دید ، دیگر نه رنجشی می ماند و نه رنجاندنی ؛ چرا که به جریان عدالت هستی در تمامی ارکان حیات و نقش صبر و سکوت در فربه شدن شخصیت معنوی خویش واقفی.
و همین بیداری فطرت است که با نیکی و حسن خلق در حق دیگران ، حس ناب انسانیت را در رگ های حیاتت تزریق کرده و با سوء خلق و رنجاندن دیگران ، به سرزنش روحت برمی خیزد. و البته رسیدن به چنین طرز تفکر و منشی ، دشوار است چنان که رسول مکرم اسلام (ص) فرمود: «سوره هود مرا پیر کرد [در مقام کما امرت]» .- فاستقم کما امرت ... 112 هود. و این آیه خود ، مصداقی است از همان مرنج و مرنجان که انسان کاملی چون محمد (ص) با داشتن مقام لولاک لما خلقت الافلاک ، رعایت آن را سخت و مسئولیتی چنین را عظیم می شمارد.
رب لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا.
انسان، وقتی اعتقاد و یقین یابد به این که تمامی هستی و وجود، چونان حلقه های یک زنجیر به هم متصل و وابسته اند و تک تک اعمال و گفتار بشر در چرخه تکاملی حیات موثر است ، به نحو دیگری خواهد زیست. برای فردی که ذرات عالم وجود را جدای از هم نمی داند ، رنج یا راحت دیگران ، رنج و راحت خود است. او سوء رفتار را به فرموده امام صادق (ع) سرکه ای می بیند که در جام عسل اعمال ریزند. « سوء خلق ، عمل را فاسد می گرداند ، به طوری که سرکه ، عسل را فاسد می کند – امام صادق (ع)».
این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا
و لازمه رسیدن به چنین تفکری ، شعور است و عقل و ادراک که ما را از خودخواهی و خودبینی می رهاند تا به دیده ای دگر در همنوع بنگریم.
بر مسلمانان نمی آری تو رحم/ مومنان خویشند و یک تن شحم و لحم
رنج یک جزوی ز تن رنج همه است/ گر دم صلح است یا خود ملحمه است
و با این دید ، دیگر نه رنجشی می ماند و نه رنجاندنی ؛ چرا که به جریان عدالت هستی در تمامی ارکان حیات و نقش صبر و سکوت در فربه شدن شخصیت معنوی خویش واقفی.
و همین بیداری فطرت است که با نیکی و حسن خلق در حق دیگران ، حس ناب انسانیت را در رگ های حیاتت تزریق کرده و با سوء خلق و رنجاندن دیگران ، به سرزنش روحت برمی خیزد. و البته رسیدن به چنین طرز تفکر و منشی ، دشوار است چنان که رسول مکرم اسلام (ص) فرمود: «سوره هود مرا پیر کرد [در مقام کما امرت]» .- فاستقم کما امرت ... 112 هود. و این آیه خود ، مصداقی است از همان مرنج و مرنجان که انسان کاملی چون محمد (ص) با داشتن مقام لولاک لما خلقت الافلاک ، رعایت آن را سخت و مسئولیتی چنین را عظیم می شمارد.
رب لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا.
* سرکار خانم انسیه جعفری:
*به نظر بنده نرنجاندن سخت تر از نرنجیدن است.
علت: لازمه نرنجاندن دست یابی به کمال اخلاقی و درک بالا است و طلوع نرنجاندن از روح است و تا جایی که روح ارتفاع دارد اوج می گیرد و باعث کمال شخصیتی در فرد می شود اما طلوع نرنجیدن از منیت و مهر انحصاری است که آبشخور آن غرایز می باشد و نرنجاندن در مقابل نرنجیدن حکم کل برجزء را دارد و کسی که به مرتبه نرنجاندن رسیده است در واقع کل را بر جزء برتری داده و لازمه این أمر ترک منیت و خودخواهی و عدم به انحصار در آوردن محبت و یا متابعت دیگران مطابق با خواسته ها و باورهای ما است.
* سبب رنج: به فرموده مرحوم دکتر شریعتی:
آنان که می فهمند عذاب می کشند و آنان که نمی فهمند عذاب می دهند.
*راه حل: به جز زیبایی ندیدن و عشق ورزیدن به همه کس و همه چیز بدون هیچ چشم داشتی زیرا طلوع رنجش با توقع همراه است.
علت: لازمه نرنجاندن دست یابی به کمال اخلاقی و درک بالا است و طلوع نرنجاندن از روح است و تا جایی که روح ارتفاع دارد اوج می گیرد و باعث کمال شخصیتی در فرد می شود اما طلوع نرنجیدن از منیت و مهر انحصاری است که آبشخور آن غرایز می باشد و نرنجاندن در مقابل نرنجیدن حکم کل برجزء را دارد و کسی که به مرتبه نرنجاندن رسیده است در واقع کل را بر جزء برتری داده و لازمه این أمر ترک منیت و خودخواهی و عدم به انحصار در آوردن محبت و یا متابعت دیگران مطابق با خواسته ها و باورهای ما است.
* سبب رنج: به فرموده مرحوم دکتر شریعتی:
آنان که می فهمند عذاب می کشند و آنان که نمی فهمند عذاب می دهند.
*راه حل: به جز زیبایی ندیدن و عشق ورزیدن به همه کس و همه چیز بدون هیچ چشم داشتی زیرا طلوع رنجش با توقع همراه است.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
* سرکار خانم ارکناز رداد:
به نظرمن نرنجاندن سخت تراست چراکه ماباید رنجاندن کسی راساده نپنداریم که شاید نتایج جبران ناپذیری درپی داشته باشد .ازرسول خداصلی الله روایت شده است کسی که مومنی رابرنجاند مرارنجانده وکسی که مرابرنجاند خداوند رارنجانده است.پس همانطور که می بینیم نرنجاندن دیگران ازدیدگاه پیامبر مهم بوده است.
و اما راه حل اینست که ما باید به دنیای اطراف خود بادید مثبت بنگریم و از کسی زود نرنجیم چرا که انسانها متفاوتند و مواظب سخن و گفتار وحتی رفتار خودباشیم که کسی را نرنجانیم چون رنجاندن هیچ کس سزاوار نیست.
و اما راه حل اینست که ما باید به دنیای اطراف خود بادید مثبت بنگریم و از کسی زود نرنجیم چرا که انسانها متفاوتند و مواظب سخن و گفتار وحتی رفتار خودباشیم که کسی را نرنجانیم چون رنجاندن هیچ کس سزاوار نیست.
* جناب آقای محسن شرفی:
نرنجاندن آسان تر از نرنجیدن است. انسان با رعایت قوانین و آداب و رسوم عرفی و شرعی می تواند باعث نرنجاندن دیگران شود. اما نرنجیدن بسیار سخت است نیاز به روحی بزرگ دارد وانگهی برخی امور از حوزه اختیار انسان خارج است. آیا می شود در برابر غفلت دیگران نرنجید؟ در برابر ستم دیگران ... برای نرنجیدن باید به حقیقت متصل شد.
البته باید به این نکته هم اشاره کرد تحمل رنج برخی امور، باعث تعالی روح انسانی می شود. رنج عشق ، عبادت ، فراق ... از آن موارد می باشد. رنجیدن در امور معنوی باعث ایجاد درد شده و به دنبال آن ، انسان را به حرکت و تکاپو وامی دارد که در عرفان به آن طلب گویند و باطن آن عشق می باشد. عشق به وصال ، عشق به رشد و کمال ، عشق به دیده شدن در بارگاه او ، همه این ها می تواند منشا درد باشد.
البته باید به این نکته هم اشاره کرد تحمل رنج برخی امور، باعث تعالی روح انسانی می شود. رنج عشق ، عبادت ، فراق ... از آن موارد می باشد. رنجیدن در امور معنوی باعث ایجاد درد شده و به دنبال آن ، انسان را به حرکت و تکاپو وامی دارد که در عرفان به آن طلب گویند و باطن آن عشق می باشد. عشق به وصال ، عشق به رشد و کمال ، عشق به دیده شدن در بارگاه او ، همه این ها می تواند منشا درد باشد.
* سرکار خانم عزت صفایی:
رنجاندن و رنجیدن کاملا با هم ارتباط دارند. اگر افراد از زاویه های درونی یکدیگر آگاه نباشند و مخاطب خود را با تمام خصوصیاتش نشناسند و رفتارهای او را نپذیرند هم می رنجند و هم می رنجانند . تا وقتی رابطه عاشقانه بین دو نفر برقرار است رنجشی در کار نیست، زیرا عیوب یکدیگر را نمی بینند.اگر این عشق یک طرفه باشد و یا به هر دلیل دچار اختلال شوند رنجاندن و رنجیدن به سراغ آنها می آید.
شاد باشید.
منظور من از آگاهی ومعرفت به خود ودیگران شناخت روحیات وعلم به درون خود ودیگرانی است که با آنها ارتباط داریم.به نظر من برای هر کس نمره ای میتوان در نظر گرفت وبه تناسب همان نمره از او انتظار داشت ابتدا باید برای خودمان نمره ای در نظر بگیریم ورفتار بقیه را با این نمره بسنجیم.لازمه این نمره دادن آگاهی وشناخت صحیح از خود ودیگرانی است که با ما درارتباط هستند.بطور مثال شما هیچگاه از سخنان انتقادی استاد خود رنجیده نمی شوید چون برای ایشان نمره ای بالاتر از خود فرض کرده ایدو انتظار شنیدن دارید. اما شنیدن همان سخنان از طرف یک دانشجو بطور قطع شمارا می رنجاند چرا که نمره خود را بالاتر از او در نظر گرفته اید اما اگر اورا بهتر بشناسید وبا روحیات او اشنا شوید دیگر از شنیدن سخنان او هم رنجیده نمی شوید.