محی الدین قنبری: معنا و وضعیت عرفان پژوهی در ایران
معنا و وضعیت عرفان پژوهی در ایران
گزارش سمیرا قادری
evergreen3819@yahoo.com
اشاره:
سی و هفتمین جلسۀ «عصر کتاب» نیشابور با موضوع «معنا و وضعیت عرفان پژوهی در ایران» با حضور دکتر محی الدین قنبری عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نیشابور در تاریخ سی ام اردیبهشت 1390 در مکان دائمی آن در ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد. در این جلسه مقولاتی همچون معرفت، عرفان، عرفان دینی و عرفان پژوهی به بحث گذاشته شد و نمایی کلی از نهادها و فعالان مطالعات عرفانی در کشور بدست آمد . آنچه می آید گزارش این جلسه است:
... در ابتدا باید مشخص کنیم که منظور از عرفان پژوهی چیست و این خود وابسته به روشن شدن معنای عرفان و پژوهش است:
1. گاهی سر کلاس از دانشجویان می پرسم که درد چیست؟ شادی و غم چیست؟ توانایی چیست؟ و اکثر قریب به اتفاقشان نمی توانند جواب دهند. اینها چیزهایی است که همه ی ما از دوره ی کودکیمان تجربه کرده ایم. اما اگر آموزش مستقیم ندیده باشیم تعریف دقیقی از این ها نداریم. نمی توانیم قدرت و توانایی را تعریف کنیم. کسی باید فلسفه خوانده باشد تا بتواند قدرت و توانایی را تعریف کند. در حالی که یک بچه ی چهار ساله هم می داند که توانایی چیست. به عنوان مثال وقتی به او می گوییم می توانی این کتاب را جابه جا کنی؟ می گوید می توانم. یعنی توانستن را درک کرده است. در حالی که هیچ موقع پدر و مادرش برای او توانایی را تعریف نکرده اند. این را به صورت درونی تجربه کرده است. ما این چنین شناخت دقیق و باطنی و وجودی از اشیا را معرفت می گوییم و آن را از علم در زبان عربی و آگاهی و دانش زبان فارسی جدا کرده و البته قسمی از آن قلمداد می کنیم؛ اگر آگاهی را عمومی بگیریم، شناخت می تواند بخشی از این آگاهی باشد که این دو با هم دیگر تفاوت پیدا می کنند. knowledge در زبان انگلیسی معنای عامی از دانش و آگاهی را می رساند و خود مفهوم Understanding یک مفهوم کلیدی است.Understand یعنی چیزی زیر ضربه و پایتان است، (Under+Standing) چیزی که روی آن ایستاده اید، آن چیز Understand می شود. به عبارت آمده در متون اسلامی علم حاصل احاطه است. وقتی شما نسبت به چیزی احاطه پیدا می کنید، نسبت به آن علم و معرفت هم پیدا می کنید. «معرفت»، شناختی از این جنس است. با دانش و شناخت های عادی فرق می کند.
ما در خیلی از مفاهیم، تغییر و تحول معنایی داده ایم. مثلا ایمان را به باور داشتن قلبی ترجمه می کنیم. این کم کم به سمت ذهن می رود؛ در حالی که اساسا ایمان امری قلبی است، دلبستگی است. مومن یعنی دلبسته، دلداده، دلآرام به چیزی. دلبسته به این، دلبسته به آن، دلبسته به الله. اینجا معرفت، یک نوع شناخت دقیق و باطنی از شیئی است که حاصل یک نوع احاطه و وجدان است و این با وجود رابطه دارد.
2. پژوهش هم در این مجال، جستجوی منظم و روشمند برای پاسخ به یک پرسش است. سوالی که کسی جوابش را نمی داند به صورت روشمند و از دیدگاههای مختلف بررسی می کنیم و نتیجه گیری های مختلفی هم به بار می آورد. و جواب آن پرسش داده می شود.
تا اینجا صحبت در حد شرح الاسم این دو کلمه بود: معرفت و پژوهش. اما عرفان پژوهی به چه معناست؟
اگر از منظر عارفان مسلمان بگوییم عرفان معرفت الله است و عمل به اقتضای آن؛ یعنی موضوع الله است از حیث اسماء و صفاتش، می خواهیم صفات حق را بشناسیم و بعد آن صفت ها را در خودمان بالفعل کنیم چون ما هم به اندازه ی خودمان مثل خدا هستیم –سبحانه و تعالی- و این قوه و استعداد را داریم. ما به اندازه ی خودمان خلیفة الله هستیم. آفرینش و فطرت ما، آفرینش و فطرتی الهی است. فطرت الله و الله اسم جامع و مستجمع صفات است. حالا ما می خواهیم بدانیم خدا چیست و آن صفت ها را در خودمان تجربه کنیم نه این که با ذهن بدانیم. عرفان چیزی نیست که با کلمات منتقل شود، کلمات واسطه اند، دلّالند و دلالت می کنند و از سوی دیگر راهزن هم می توانند باشند. وقتی شما وجدان می کنید، شناختی از جنسی دیگر حاصل می شود. به عنوان مثال من به مادرم احترام می گذارم و خیلی دوستش داشته ام، ولی از وقتی که بچه دار شدم احترامم نسبت به مادرم ده برابر شده است. به دلیل این که رنج و سختی همسرم را در این مسئله دیدم، یعنی چیزی مثل عین الیقین در من ایجاد شد. و من حالا فهمیدم که مادرم برای ما چه کرده است و احترامم بیشتر شد. اما همسر من بیش از من این درد و سختی و ایثار را تجربه کرده است. اگر من به چشم دیدم او به حقیقتش رسیده است. به همین دلیل ارتباطی که همسر من با مادرش دارد و می تواند داشته باشد با من هم فرق دارد. این کلمه ها برای انتقال این مباحث کفایت نمی کند. پس اگر موضوع عرفان، شناخت صفات خداوند از طریق تجربه و کشف و شهود باشد، این تجربه حاصل درس و کلاس نیست و عرفان پژوهی یک کلمه ی مسامحه برانگیز است. نقل به مضمون می کنم از استاد منوچهر صدوقی سها که «اصلا عرفان پژوهی نداریم، عرفان معنویتی است که از طریق اراده ی الهی به افراد داده می شود. یک منبع بسیار بزرگ آبرسانی است، به اندازه ی ظرف هر کسی آب داخل آن قرار می گیرد. دست من و شما هم نیست. نه ظرف دست ماست و نه آمدن آب از آسمان. هیچ کدام دست ما نیست.»
می گویند که برنارد شاو به آمریکا رفت؛ مجسمه ی آزادی را دید و خندید، علت این خنده را از او پرسیدند گفت: وقتی چیزی می میرد مجسمه اش را درست می کنند.» افراد نقش مهیاسازی ومقدمه سازی دارند، که باردار این معرفت شوند. این گونه نیست که پژوهش کنیم و بخواهیم عارف شویم. اگر این طور بود که هر کس که مدرکی، دکترایی، تحصیلاتی حوزوی و خانقاهی به دست می آورد او را عارف می دانستیم. عرفان پژوهی در واقع یک امر بیرونی و معرفتی درجه دوم است. یعنی از این طریق الزاماً آن معرفتی که به ذات باید ایجاد شود، نمی شود. از این کلاس ها آن معرفتی که باید ایجاد شود، رخ نمی دهد.
3. این جا سوالی به وجود می آید که پس این کارها به چه درد می خورد؟ یک بخش به مثابه ی مطالعات فرهنگی است. ما امروزه رشته هایی به نام مطالعات فرهنگی داریم که شاخه های مختلفی دارند. Cultural studies یا مطالعات فرهنگی که در ایران به دو گرایش تقسیم می شود. مدیریت امور فرهنگی و گرایش دیگر هم برنامه ریزی امور فرهنگی. در واقع اینها می توانند بخشی از فرهنگ را که عرفان است مورد مطالعه قرار داده و درباره ی آن سخن بگویند. این امر در سلامت و ارتقاء فرهنگ کشور مؤثر خواهد بود.
به رویکرد باطنی به هستی عرفان می گویند و به جنبه ی باطنی هر دین عرفان آن دین می گویند. در اینجا عرفان بخشی از دین است. اگر اسلام آموزه هایش ظاهری و باطنی داشته باشد؛ توجهات باطنی به این آموزه ها عرفان اسلامی می شود. اگر مسیحیت آموزه های باطنی و ظاهری داشته باشد، توجه به آن جنبه های باطنی همان عرفان مسیحی است و همین طور عرفان یهودی و مانند اینها. بعضی مذاهب هم، جنبه های عرفانی شان اساسا غالب است، مثل بودیسم که کمتر شریعت دارد و بیشتر صبغه ی باطنی شان غالب است. بعضی مثل اسلام نگاه جامع را دارند. یک نفر ممکن است بر اساس سلایق خودش به امور ظاهری بیشتر توجه کند و کس دیگری به امور باطنی توجه بیشتری داشته باشد. بسته به نیازها و استعدادها و مسائل روز. پس ما اگر به تسامح عرفان پژوهی را قبول کنیم، باید بگوییم که این یک نوع نگاه بیرونی است. فرد از آن فضا در آمده و می خواهد دوباره نگاهی به آن بیندازد. گاهی اوقات از درون، برخی مطالعات و کارها انجام می شود. مثلا بعضی از فرق مذاهب و ادیان در مورد خودشان کتاب هایی می نویسند و مطالعاتی می کنند. باید دید در اینها نوآوری هست یا نه؟ آیا پاسخ به پرسش نامعلومی را مشخص می کنند یا نه؟ یا بیشتر در پی ترویج و تبلیغ دین و مسلک خودشان هستند؟ بر این اساس می گوییم عرفان پژوهی یک امر بیرونی است. اگر کسی موضوع مطالعه اش عرفان پژوهی شد به این معنا نیست که انسانی معنوی است. موضوع مطالعه اش امری معنویست. ممکن است خودش کاملا غیرمعنوی و فاقد باطن باشد. و اتفاقا این فقدان باطن، مانع درک درست این مسائل است. پس معنای عرفان پژوهی به تسامح این می شود: بیایم یک سری پرسش های نامعلوم را در زمینه ای از فرهنگ که رفتارهای باطنی آن دین و فرهنگ است، مورد مطالعه قرار دهیم. و این بیشتر نگاهی بیرونی است. تعلق خاطری ممکن است نسبت به این متعلقات نداشته باشد.
4. مسئله ی بعدی مسئله ی اهمیت عرفان پژوهی است. امروزه فرهنگ غرب روز به روز دارد غلبه اش را بر جهان بیشتر می کند. طوری که دیگر اسم دیگری برایش گذاشته اند: به همان فرهنگ غرب می گویند فرهنگ جهانی، جهانی شدن، جهانی سازی. چه بگویید فرهنگ غرب چه بگویید فرهنگ جهانی. و این فرهنگ عموماً با فرهنگ هایی که کمتر شریعت مدار باشند و در امور اجتماعی کمتر مداخله کنند، سازگاری دارد. ما می دانیم که آیین یهود و آیین اسلام، بر خلاف آیین مسیحیت به شدت اجتماعی هستند و استعداد این را دارند که در مسائل ظاهری به صورت جدی مداخله کنند. بر این اساس مذاهب و مکاتبی فرهنگی، توسط فرهنگ غرب هم ترویج می شوند و با این موضوع سازگاری دارند، ولی ممکن است بعضی از نحله هایی که نگاه های ظاهری دارند مثل گروه القاعده که به دنبال یک نوع بنیادهای سنتی و پیشینی اسلام است، با این ها سازگاری نداشته باشد. شماری از متفکران طراز اول جهان، معتقدند که اسلام و فرهنگ جهانی با هم دیگر ناسازگاری دارند. آقای مانوئل کاستلز، نویسنده عصر اطلاعات این کتاب را نوشته و یکی از کتاب هایی است که در سطح جهانی اعتبار دارد. ایشان معتقد است که اسلام اساسا بنیادگراست. یعنی این طور نیست که ما یک عده مسلمان داریم که بنیادگرا هستند و بقیه بنیادگرا نیستند. ایشان می گوید در نهایت امر اسلام ذاتش بنیادگراست. و این بنیادگرایی با اصول فرهنگ غرب ناسازگاری دارد. ساموئل هانتینگتون برای جنگ تمدن ها شواهد و دلایلی دارد. چیزی که امروزه شاهد این هستیم و اتفاقاتی که امروزه در سطح جهانی می بینیم. این جا عرفان ممکن است یک پدیده ی بینابین باشد. و بتواند یک نوع آشتی بین اینها ایجاد کند. بر این اساس هر دو طرف می توانند از آن در مسائل فرهنگی استفاده کنند. ما در علوم انسانی می گوییم یک مقام "باید" داریم و یک مقام "هست". وقتی نظریه پردازی می کنیم یک چیزی را چنان که هست توصیف می کنیم مثلا فلان اتفاق افتاده و یا دارد می افتد. ساموئل هانتینگتون می گوید جنگ تمدن ها دارد اتفاق می افتد، مانوئل کاستلز می گوید تعارض اسلام و غرب امری ناگزیر است. فرانسیس فوکویاما صحبت از پایان تاریخ و حکومت لیبرال دموکراسی بر جهان می کند. اینها در مقام هست صحبت می کنند. اگر کسی مثل آقای سید محمد خاتمی می آید صحبت از گفتگوی تمدنها می کند، ایشان در مقام باید این حرف را می زند و در مقام یک پیشنهاد و یک توصیه است. اما چیزی که در حال حاضر واقعا اتفاق می افتد جنگ تمدن هاست. جنگ فرهنگ ها و معرکه ی جهان بینی ها است. اینجا عرفان می تواند یک نقطه ای برای آشتی های بزرگ و اجتماعی باشد. از سویی دیگر در کمالات فردی هم موثر است. بخش عمده ای از فرهنگ ایرانی و اسلامی، متوجه امور فردی است. این ناشی از کوچک بودن جوامع بوده است. وقتی محیط کوچک است افراد با هم ارتباط دارند. تجارت ها بین چند نفر اتفاق می افتد. تعاملات فردی است. وقتی جامعه بزرگ می شود جمعیت زیاد می شود و شهر به معنای مدنی اش تشکیل می شود. ارگان ها با هم رابطه برقرار می کنند. وقتی اینها ارگانیک و سازمانی شد ما ممکن است نیاز داشته باشیم از این فرهنگ برای بهبود امور سازمانی خودمان استفاده بکنیم و در این مورد فراوان ضعف داریم. یعنی بیشتر توصیه های ما توصیه های فردی و اخلاقی است. توصیه های عمومی مان دچار ضعف است. عرفان مان هم در این زمینه دچار ضعف است. توصیه ها معطوف به سالک و مرید است. درست است جامعه را افراد می سازند اما غیر از این افراد در این جامعه، عوامل دیگری هم تاثیر گذار است. ما باید دوباره در ساختارهای اجتماعی تغییراتی ایجاد کنیم و آنها را بهسازی کنیم. اینها توصیه هایی در مقام "باید" است. یعنی اهمیت عرفان پژوهی برای رفتار اجتماعی امروز ما منوط به تجدید نظر کردن در حوزه ی عرفانی، در حوزه ی مدیریت فرهنگی و مطالعات فرهنگی و سازگار شدن با شرایط یا جهان جدید است.
5. آخرین بخشی که مایلم راجع به آن صحبت کنم گزارشی از وضعیت مطالعات عرفانی در ایران است. در حوزه ی فرهنگ، کمتر بخشی مانند عرفان است که این قدر از آن استقبال شود. بنا بر آمارهایی که خانه ی کتاب و نهادهای مرتبط منتشر کرده اند در بسیاری از سال ها کتاب های عرفانی پرفروش ترین کتاب ها بوده است. این موضوع عوامل مختلف دارد و استعدادی را آشکار می کند که ما بتوانیم در بحث های فرهنگی مان از این حوزه استفاده کنیم. حالا آن بخشی که ما گفتیم پژوهش یعنی نوآوری در پاسخ به سوال های بی پاسخ، یعنی حرف تازه بزنیم، نه اینکه تنها به فرهنگ و هویتی ببالیم و آن را ترویج و تبلیغ کنیم. حرف جدید زده می شود مثلا در حوزه ی اجتماعات امروزی عرفان چه مسائل و پاسخهایی را طرح می کند. ما الان حوزه ای در اخلاق داریم: اخلاق در حوزه ی عمومی. آیا می توانیم حوزه و دامنه ای را داشته باشیم و بگوییم عرفان در آن حوزه و پژوهشگران ما بیایند در این زمینه ها نظر بدهند؟ این در حالیست که در بسیاری از مواقع در شناخت موقعیتمان در روزگار جدید دچار مشکلیم و به عبارت دیگر انسان معاصر نیستیم که مسائل روزمان را بشناسیم، از سوی دیگر عرفان پژوهی به صورت دانشگاهی آن امری نوپا است و ثمرات آن هنوز چشمگیر نشده است.
به طور کلی می توانیم مطالعات و پژوهش های عرفانی در ایران را در چند سازمان و دامنه در نظر بگیریم:
نخست در دانشگاهها با توجه به اینکه رشته ی عرفان، رشته ای نوپاست و حدودا از سال 1370 در دانشگاه آزاد توسط آقای دکتر علی شیخ الاسلامی استاد دانشگاه تهران ایجاد شد. بعد ها پژوهشکده ی امام خمینی و انقلاب اسلامی وابسته به بستگان امام خمینی (ره) آمدند این رشته را به اعتبار وجهه ی عرفانی ایشان ایجاد کردند. الآن آنجا هم هست و عروس خانم ایشان در این زمینه فعالند. در سالهای بعد ضرورت های فرهنگی و پاسخ های داده نشده ی جامعه ی ما کار را به جایی رساند که متخصص این امور را نداشتیم. نحله های جدیدی در کشور ایجاد شدند که جنبه ی عرفانی دارند در حالی که طلبه و دانشجوی الهیات ما فقه و کلام خوانده است و تعداد این نحله ها خیلی زیاد است. حسب این ضرورت در قم دانشگاه ادیان و مذاهب را ایجاد شد. آن هم چند سالی است به این مجموعه اضافه شده است. در واقع دانشگاه آزاد با سرفصل های حوزوی شروع به کار کرد. چون بنیان گزاران این رشته در دانشگاه شخصیت های حوزوی بودند. کار دانشگاهی و کار حوزوی یک تفاوت هایی دارد و هر کدام هم در جای خودشان ارزشمندند. حوزه عموماً متکفل تبلیغ و ترویج و حفظ سنت است. مدافع فرهنگ دینی است. در دانشگاه بنا بر نوآوری است. وقتی کسی پژوهش می کند باید سخنی را بگوید که تا پیش از آن کسی نگفته باشد. پایان نامه ای نمی تواند تکراری باشد. و نمی شود از یک زاویه مشخص دو بار به یک موضوع نگاه کرد مگر این که ادعا کند کار قبلی ناقص بوده و سعی بر مرور و اصلاح و تکمیل آن است. دروس و سرفصلها عموما حوزوی و شرح متن خوانی بود و بعد تغییراتی پذیرفت. ما هنوز در بعضی از دامنه ها استاد و پژوهشگر فعال نداریم. همه می دانیم یکی از شرایط موفقیت تمرکز است. شما وقتی در یک زمینه مطالعه می کنید بایستی بر یک دامنه ی مشخص متمرکز باشید. ما استادی نداریم که دارای آثار قابل توجه در زمینه ی عرفان و روانشناسی باشد. ما استاد در زمینه ی عرفان و عصب شناسی نداریم. اما اینها چیزهایی است که در جهان مطرح شده است. سیستم عصبی یک عارف با سیستم عصبی یک آدم معمولی چه فرقی می کند؟ آیا اینها قابل مطالعه هست یا نه؟ دانشگاه های ما در این زمینه ها آنقدر پویایی، استقلال و تحرک لازم را ندارند که بخواهند به این امر سرعت بدهند.
دسته ی دوم پژوهشگاه هایی هستندکه کار آموزشی مانند اغلب دانشگاهها انجام نمی دهند و اتفاقا اینها گاهی می توانند موثرتر باشند. در واقع هر پژوهش جواب یک سوال است. اگر سوالی ارزش کار پژوهشی را داشته باشد برای آن مدت ها وقت می گذارند که در نهایت جواب آن یک سوال را بدهند و علم این طوری رشد می کند و روز به روز زندگی و فرهنگ انسانها بهتر می شود. در واقع با ضعف دانشگاهها در پژوهش در حوزه ی علوم انسانی این پژوهشگاهها جنبه ی پژوهشی دانشگاه را خارج از آن به عهده گرفته اند و علاوه بر آن کارکردهایی ترویجی و سازمانی را دنبال می کنند.
سوم مدارس سنتی یا همان حوزه های علمیه هستند که امروزه اغلب به علوم اسلامی بسنده می کنند. در بسیاری از این مدارس در بود و نبود مطالعات عرفانی بحث بود و اکنون هم در برخی از مدارس و مکاتب همین بحث هست و روشن است که در این زمینه فقیر می مانند. اما برخی از مدارس و حوزویان از گذشته به وجه عرفانی اسلام توجه نشان می دادند. مؤثرترین این افراد در گسترش فرهنگ عرفانی امام خمینی بودند، که نیازی به ذکر آثارشان نیست و همه از آن با خبریم. شیوه ی رایج در این مدارس، متن خوانی و مباحثه متون و مسائل آن بود. البته برخی از مدارس اسلامی حالت و نظم دانشگاهی به خود گرفته اند و شیوه و روال تعلیم را تغییر داده اند.
چهارمین گروه از درون صوفیه و فرق تصوف، کسانی که خودشان جنبه ی عرفانی دارند اگر بخواهیم صحبت کنیم، برخی از نحله های صوفیه هم در این زمینه فعالند. فعال ترینشان در ایران فرقه ی گنابادی ها هستند که در انتشارات حقیقت آثاری در این زمینه منتشر کرده اند.
پنجمین دسته افرادی منفرد هستند که خارج از این نهادها و سازمان ها تک نگاری می کنند و یا فعالیت های منطقه ای انجام می دهند. برای مثال در حوزه ی کازرون بیست جلد کتاب راجع به فرهنگ کازرون و کازرون شناسی به همت جناب عمادالدین شیخ الحکمایی منتشر شده است. برخی از این آثاری که منتشر شده است جنبه ی عرفانی دارد و این کارها را یک نفر با انگیزه شخصی انجام دنبال کرده در حالی که این گونه کارها پشتیبانی سازمان و گروههایی را می طلبد تا با بهره وری بیشتر مواجه باشیم.
در ادامه، جلسه با پرسش و پاسخ و گفتگو بین حاضران دنبال شد.