نقدی بر موسیقی عرفانی از نگاه آیت الله جوادی آملی
سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۷ ب.ظ
پیش از درج این مطلب، قصد نگارنده بر این بود که در خصوص ویژگیهای آوایی و مفاهیم ژرف بیت آغازین شاهنامه فردوسی کبیر، مطالبی را بیان دارم، ولی با توجه به بحثی که در بخش پیشین (موسیقی عرفانی از نگاه آیت الله جوادی آملی) ناتمام باقی ماند، لازم میدانم تا در این بخش به نقد نظر آیت الله جوادی آملی در خصوص موسیقی عرفانی و نیز زمینهسازی برای بیان مطلب آتی بپردازم، امید است که سودمند واقع شود.
مطلب را با سخنی از شوپنهاور –فیلسوف و موسیقیدان بزرگ قرن 17-18 م- آغاز میکنم:
"موسیقی عالیترین نوع هنری است و تمام هنرها میخواهند به مرحله موسیقی برسند."
موسیقی یا خنیا تنها به ملودی و ریتم و تکرار اصوات محدود نمیشود بلکه کمال هر هنری چه دیداری و شنیداری ایجاد نوعی هارمونی است، که این دو (ملودی و هارمونی) به مثابه ظاهر و باطن یک امرند. برای فهم بهتر مطلب به تعریف دو واژه ملودی و هارمونی توجه کنید:
ملودی: پیرفت چند نت است که موجب میشود شنونده آن را به صورت یک مجموعه واحد احساس کند که از ترکیب زیر و بم نتها و ضربآهنگ بهوجود میآید.
هارمونی: فاصلههای موسیقیایی خوشایند در اجرای همزمان نتها هستند که سبب ژرفا و معنابخشی به ملودی میشود.
موسیقی در معنای عام دارای ظاهر و باطنی است؛ ولی در معنای خاص، موسیقی نهایت کمال هر هنری است، به این معنی که هر هنری زمانی به کمال میرسد که میان ظاهر و باطن آن نوعی هارمونی و نظم موسیقیایی برقرار باشد. بهگونهای که امروزه از هنر معماری با عنوان "موسیقی مجسم" یاد میشود.
با توجه
به مطالب فوق دیگر نمیتوان اشعار عرفانی شعرای بزرگ را از موسیقی جدا دانست،
بیپروا میگویم که درک حس معنوی و کمال هنری چنین آثاری برای برخی پیش از آنکه
ناشی از فهم مطالب عرفانی آن باشد در هارمونی ونظم موسیقیایی آن احساس میشود.
از آغاز پیدایش اسلام تا زمان حال میتوان افرادی را یافت که تنها با شنیدن صوت قرآن یا اذان مسلمان شدهاند و خوانده شدن قرآن با صوت خوش و پیش از آن آشنایی با قواعد تجوید توصیه شده است؛ زیرا از این طریق می توان هارمونی و هماهنگی میان ظاهر آیات و مفاهیم قرآن را درک کرد.
پس بر این اساس دست یافتن به حال عرفانی بدون داشتن پیش زمینه معرفتی امکانپذیر است، که کودکان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. و باید توجه داشت که مزلو (روانشناس انسانگرا) در نظریه خودشکوفایی خود تنها، دست یافتن به تجربه عرفانی از طریق موسیقی را به اشخاص خودشکوفا محدود مینماید که با واکنش و لذت شدید همراه است، و میان حال معنوی یا عرفانی با تجربه عرفانی تفاوت بسیار است، و معرفت لازمه دست یافتن به تجربه عرفانی است نه حال معنوی یا عرفانی.
همچنین امروزه دانشمندان علوم تجربی از طریق روشهای آزمایشگاهی، دلایل قابل قبولی برای تفسیر این مهم بیان میدارند، که میتواند به بحث شعور ذرات هم کشانده شود، ولی آنچه که به مطلب کنونی ارتباط بیشتری دارد بحث DNA Music است که بر اساس آن مجموع سلولهای هر موجود زندهای دارای یک موسیقی ذاتی و منحصر به فرد است که اگر در مقابل موسیقی ناسازگار قرار گیرد ناهنجار یا سرطانی میگردد، و بالعکس اگر سلول ناهنجار در معرض موسیقی سازگار ذاتی خود قرار گیرد ممکن است به حالت اولیه خود بازگردد. البته لازم به ذکر است که برای وارد شدن بهچنین بحثهایی، لازم است به انسان به عنوان یک کل نگاه شود که حالات روحانی و عرفانی او جدا از وضعیت جسمانی او نیست و بالعکس.
در طول تاریخ بشر، کسانیکه نگاهی یک چشمی به مقوله موسیقی داشتهاند سعی نمودهاند که آن را به یک حوزه خاص محدود کرده و یا بحث مقدس و نامقدس و یا حلال و حرام را مطرح سازند؛ ولی عارف همیشه میکوشد که از جدولبندی ذهنی امور در دو صف خوب و بد اجتناب ورزد، زیرا جهانبینی عارف، فارغ از نظام دو ارزشی سیاه و سفید ارسطویی است، پیر یا مراد هرگز برای تمام مریدان خود یک نسخه را تجویز نکرده بلکه با کیاست و ضمیرخوانی، برای هر مریدی راهکار خاص او را پیشنهاد میکند، که در بحثهای پزشکی و روانشناسی نیز این اصل رعایت میشود.
بر این اساس استاد بزرگوار آیت الله جوادی آملی هنگام بیان این مطلب که "موسیقی ممکن است اشکی کاذب به همراه بیاورد و ما خیال کنیم که در عقل عملی ما نرمش ایجاد کرده است. این مشکل موسیقیهای «به اصطلاح» عرفانی است. سایر موسیقیها نیز (مسلما)ً مخرب و مخدراند و باعث نافرمانی عقل عملی، از عقل نظری، شده و انسان را در دام گناه میافکنند." به نظر میآید که در مقام یک فقیه اعلام نظر کردهاند زیرا سخن ایشان، خالی از رنگ و بوی عرفانی و البته دلایل فلسفی و شواهد علمی است؛ ولی از سوی دیگر اگر در مقام یک فقیه اعلام نظر کردهاند ناگزیر به بیان دلایل و شواهد نقلی (قرآنی، روایی و حدیثی) میباشند؛ و اگر آنچه نقل میکنند حاصل تجربه و نظر شخصی ایشان بوده است، مجاز به اعلام آن به این شکل کلی و عمومی نیستند؛ زیرا میتوان نمونههای بیشماری را برخلاف نظر شخصی ایشان ذکر نمود.
مورد دیگر اینکه آیت الله جوادی آملی موسیقی عرفانی را به احساس حزن و اندوه منحصر نمودهاند، درحالیکه در عرفان عملی موسیقی عرفانی با بحث سماع و رقص عرفانی پیوند خورده است، زیرا بسیاری از عرفای اسلامی (بهویژه عرفای پس از جنید و حلاج)، موسیقی را امری ازلی میدانند که در میعادگاه ألَست (اعراف/172) با استماع آن ذرّیات به جنبش آمدند و ازین رو عرفا هنگام گوش سپردن به موسیقی بار دیگر کلام حق را میشنوند و به سماع میپردازند.
در خصوص مقوله عقل نظری (امور برهانی) و عقل عملی (گرایشات درونی) نیز ایشان نظر خود را بهشکل یک اصل بیان میدارند و عرفان را یک امر برهانی معرفی میکنند، در حالیکه در بسیاری موارد از جمله در بحث عشق و سیر و سلوک عرفانی، عرفا هرگز چنین سخنی را بر نمیتابند و حال خود را گرایشی شدید در درون میدانند نه یک امر برهانی، که اگر گام نهادن در وادی بلا برای رسیدن به معشوق تحت تدبیر عقل نظری بود هرگز سالک پای در وادی طلب نمینهاد، ازین جهت نخستین اقدام سالک در مسیر سلوک، لگام زدن بر دهان عقل استدلالگر است.
۹۳/۰۷/۲۹