... که می گویند- باید شد!
این شعر زیبا را دوستِ دوست ما آقای جواد کلیدری، شاعر، منتقد و پژوهشگر مشهدی سروده اند. جواد کلیدری زاده به سال 1355 و نویسنده و شاعر آثاری چون این خاک مهربان(1387)، یکی این همه گُل را از دستم بگیرد، (شعر سپید؛ 1388)، کادوی غمگین، (شعر سپید؛ 1388) و قطار ساعت هفت (غزل؛1390) است. از دوست و همراهمان آقای ابراهیم شمشیریان که ما را با ایشان آشنایی دادند سپاسگزاریم.
... که می گویند- باید شد!
مرید شمس "تب – ریزی" که می گویند – باید شد
غلام آن سحر خیزی - که می گویند – باید شد
سماع آتشینی چنگ زد بر جان مولانا
که مست جام لبریزی -که می گویند باید- شد
واو یک عمر در یک آتش بی رنگ، مستی کرد
خلیل آتش تیزی- که می گویند- باید شد
وهر کس عشق را از ظن خود چیزی بیان کرده ست
غریق بحر آن چیزی _ که می گویند_ باید شد
دچار آتشی این گونه باید بود ،باید سوخت
جدا از کنج پرهیزی – که می گویند- باید شد
همیشه عشق با یک سوز همراه است ومشتاقِ-
-همان سوز دل انگیزی که – می گویند- بایدشد
تمام حرف من این است باید عشق را فهمید
مرید شمس "تب- ریزی "که می گویند باید شد