عرفان؛ راهبردی برای توسعه
طرح واره ی نگاه دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی به عرفان، به مناسبت زادروز استاد همشهری
کسانی که با تحقیق در متون عرفانی اندک آشنایی داشته و در این ساحت نفس کشیده باشند، نیک می دانند که تحلیل تئوریک عرفان، پس از نگاشته های دکتر شفیعی کدکنی دستخوش تحوّلی بزرگ شده است.
دلیل این ادّعا نیز می تواند تعریفی نوین باشد که استاد از مفهوم عرفان به دست داده است. بی گمان؛ تعریف ایشان نیز همانند هر تعریف دیگری از هر مقوله ای که توسّط دیگران ارائه می گردد، نقدپذیر است و صد البتّه مزیّتی که نسبت به دیگر تعاریف به ویژه در حوزه ی ادبیّات خوانان و ادبیّات دانان ما دارد، همانا خصیصه ی علمی و ابطال پذیر بودن آن است. شرح این نکته را به قول خداوندگار بلخی ما : «این زمان بگذار تا وقت دگر».
دکتر شفیعی کدکنی در
تعریف عرفان می گوید : «عرفان نگاه هنری است به الهیّات و مذهب.» نیز در توضیح
گزاره ی خویش می آورد که حتّی اگر کسانی دست به ابداع دینی جدید زنند، پس از
زمانی، عدّه ای نگاهی کلامی به آموزه های آن دین داشته و از منظری این چنینی به آن
نگاه کرده و عدّه ای نیز از دریچه ی هنری به دین نوساخته خواهند نگریست؛ این دسته ی
دوم را می توان عارفان دین جدید انگاشت.
به عبارتی، آن بزرگ استاد، فارغ از «هی هی» و «هوهو» ی مدّعیان تصوّف که همانند بیشتر میان مایگان روزگار ما، نخستین معیارهای اخلاقی را رعایت ننموده و البتّه با نقل جمله ای از «فلان علیشاه» جامه چاک می دهند(!)، شرط «نگاه هنری» به مقولات الهیّات و مذهب را، مؤلّفه ی بنیادین شکل گیری عرفان می انگارد. فارغ از اینکه آیا شرط حضرت استاد، یعنی نگاه هنری به الهیّات و مذهب، عرفان پدید می آورد یا خیر، می خواهم به نکته ای بنیادین در شیوه ی نگرش ایشان اشارتی کنم.
دوران تاریخی پیش از ما، دوره ای بود که هنوز غول مدرنیته، نطفه اش بسته نشده و اسب سنّت، چهار نعل می تاخت. برشمردن ویژگی های دوران سنّت در نوشته ای کوتاه، امکان پذیر نیست امّا می توان بر طریق «تُعرف الأمور بأضدادها» و روشن نمودن ستون فقرات مدرنیته، بنیاد سنّت را نیز شناخت. برج مدرنیته بر شالوده ی «خرد خود بنیاد» استوار گردیده و هر آن چه که هست باید با این محک سنجیده شود. از همین رو می توان گفت که خیمه ی سنّت بر اطاعت طلبی و تقلیدگرایی برپا شده بود و است.
در تقلیدگرایی، مجالی برای توسعه نیست. مگر توسعه در بندگی. کمر خدمت هر روز بیش از دیروز خمیده گردد، امّا در دوران مدرن، اصل بر توسعه ای همه جانبه است. بر در تقلیدگرایی نیز خاک کرده پاشیده اند.
از سویی دیگر، تمام حوزه های یک جامعه به مثابه ی ظروف مرتبطه با یکدیگر در ارتباط اند و طبق قاعده ی فیزیک : «آب در ظروف مرتبطه در یک سطح قرار می گیرد». نظریّه ی عرفانی نیز تابعی است از شرایط روزگار ، همچون دیگر نظریّه ها.
مگر نه اینکه نظریّه ی هابز در امر دولت، اقتضای روزگار خودش بود و نظریّه ی دولت رالز در قرن بیستم که نقطه ی مقابل هابز است، نتیجه ی روزگار خویش؟ هابز، دولت را «لویاتان» (نهنگی بزرگ در «عهد عتیق») می دانست که باید همه ی خرده گروه ها را بلعیده و مجالی برای رشد آن ها باقی نگذارد. این نظریّه در شرایطی که هنوز امنیّت مرکزی پدیدار نشده و مفهوم شهروندی پدید نیامده، بی گمان کارکرد داشته و چه بسا بتوان با عدالت نیز ، هم سازش کرد. امّا در روزگار ما اگر دولتی در پی چنین نظریّه ای باشد (آن چنان که بیشتر حاکمان خاورمیانه هستند)، صفتی جز دیکتاتور و یا مستبد به آن ها نمی توان داد. چرا که مختصّات روزگار ما و شیوه ی زیست در آن متفاوت با روزگار هابز گردیده است.
عرفان؛ در روزگار گذشته، به میان کودکان بازار رفتن و طلب سیلی از آنان کردن به منظور خوارداشتن نفس امّاره بود.
معنای عرفیّه ی عرفان؛ خار خواری و پشمینه پوشی و فقرطلبی بود. چنان که اگر بزرگی همچون بوسعید، بر تخت مرصّع نشسته و لباس حریر بر تن ساخته و جای آیه، شعر قرائت کند، در پی حکم تکفیرش برمی آیند. مختصّات آن روزگار چنان بود و چنان مختصّاتی، نظریّه ی عرفانی خویش را نیز تولید می کند.
امّا گذار به دوران مدرن و پدید آمدن مفهوم توسعه، نظریّه ی عرفانی آن روزگار را نسخ می نماید. نمی توان در جغرافیای امروز با راهبرد دیروز زندگی کرد. در حوزه ی مذهب، زمانی که مرحوم شریعتی نیز می خواست از مفهوم «انتظار» سخن بگوید آن را از معنای کلامی خویش خارج ساخته و فریاد زد که «انتظار یعنی اعتراض به وضع موجود». این سخن به معنای فهم اقتضای روزگار خویش است.
دکتر شفیعی کدکنی نیز
در نظریّه ی عرفانی خویش، در مرزهای روزگار خویش سخن می گوید. در روزگاری که دولت
های بزرگ جهان در آستانه ی راهیابی به شیوه ی کارکرد مغز و ساخت دست ساز انسانی آن
هستند، بی شباهت به حماقت نیست اگر توصیه ی عرفانی ما، معلّق شدن در چاه و ختم
کلام الله مجید باشد.
شفیعی کدکنی، تئوری عرفانی خویش را به گستره ی هنر، سوق داده است. گستره ای که در پی اثبات چیزی نیست. می توان هر لحظه به آن خیره شده و معنایی متفاوت با معنای دقیقه ای پیش به دست آورد. او ما را به اقیانوس نسبیّت ِمعنا فرامی خواند. نسبیّت و رواداری و صلح، همسایگان دیوار به دیوار سرزمین توسعه اند. دکتر شفیعی کدکنی در شیپور صلح می دمد در روزگاری که حاکمان بر طبل جنگ می کوبند...
بنظر مطلب در یک برداشت یک طرفه نوشته شده بود لازم دیدم توضیحی مختصری در این مورد عرض کنم.
تصوف و عرفان در طول تاریخ دو روری یک سکه بوده اند. و عمق نفوز این مشرب در زندگی ایرانیان را کتاب مثنوی و حافظ در کنار کلام الهی قران میتوان قلمداد کرد. تا ضرب المثالها و تمثیل ها و... این رشته و مکتب , فرهنگ در ایران وآفریقا و آسیای جنوب شرقی هنوز هم ادامه دارد . دوستان و محققان در پژوهشهای میدانی شایسته است تا بیطرفانه تحقیق کنند نه جانبدارانه و القاب بزرگان آنان را به لحن سخره آمیز و کلمات اشاره ب خداوند را نیز باز باهمین لحن بیان کنند. حداقل شایسته کار علمی شاید نباشد. هر چند این گونه سخن گفتن در کشور ما متاسفانه اپیدمی شده است. با تشکر