چون تو برفتی از جهان...
روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم
ای رای تو شمسالضحی وی روی تو بدرالظلم
از باد و آتش نیستی تو آب و خاکی چیستی
جم را بگو تا کیستی او را روانی ده ز شم
چون عشق را ذات آمدی نفی قرابات آمدی
چون در خرابات آمدی کم کن حدیث خال و عم
گیرم کرم وقت کرب ز اهل عجم باشد عجب
باری تو هستی از عرب این الوفا این الکرم
ما را شرابی یار کن یا چیزکی در کار کن
گر نور نبود نار کن آخر نباشد کم ز کم
از دستت ار آتش بود ما را ز گل مفرش بود
هرچ آید از تو خوش بود خواهی شفا خواهی الم
چون تو برفتی از جهان گشت از جهان حکمت نهان
آمد کنون مردی چنان کز علم تو دار علم
دارد حدیثش ذوق تو از کارخانهٔ شوق تو
نوشید شرب ذوق تو زان بست بر مهرت سلم
در خواب جانش دادهای آب روانش دادهای
بر خود نشانش دادهای چون گشت موجود از عدم
چون بر سر منبر شود شهری پر از گوهر شود
بر چرخ نطقش بر شود روحالامین گوید نعم
بگشای کوی آنک قدم بر بای عقل آنک عدم
بفزای عشق آنک حرم بنمای روی آنک ارم
جان کن فدای عاشقان اندر هوای عاشقان
بر تکیه جای عاشقان شعر سنایی کن رقم
(قصیده 108 دیوان سنایی غزنوی)
* * *
دریافت دکلمه "نقطه کلک سخن پرور"، در مدح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
تاراج نمودند عقیق یمنت را
آن فرقه که پهلوی تواز کینه شکستند
کشتندپس ازکشتن محسن حسنت را
رحلت جانگدز پیامبراکرم(ص) وکریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) وامام رضا(ع)تسلیت باد.