جایگاه ذکر در عرفان- قسمت دوم
حقیقت ذکر و آثار آن
طبیعت نفسانی ، انسان را از هدفش دور ساخته ، توجه به نفس و مطامع آن وی را از مسیر منحرف میسازد تا آن جا که قلب را که باید حاکم بر وجود باشد ، مملو از کثافت اغیار مینماید. کارکرد ذکر این است که این ماسوی الله را از دل انسان میزداید و دوباره آن را با روح الهی ، حیاتی دوباره بخشیده و معنویات را حاکم بر جسم و جان آدمی میسازد.
« با ذکر حقیقی ، حجابهای بین عبد و حق خَرق شود ، و موانع حضور مرتفع گردد ، و قسوت و غفلت قلب برداشته شود ، و درهای ملکوت اعلی بر روی سالک بازشود و ابواب لطف و رحمت حق به روی او گشوده گردد ... ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد».[1]
ذکر آن هنگام در دل انسان نفوذ میکند که انسان مقدمات آن را نیز به جای آورد وگرنه آن ذکر به هدف خود نخواهد رسید.
« ما تا در این حجب غلیظ عالم طبیعت هستیم ... تمام عبادات و اذکار و قرائت ما بیحقیقت است نه در الحمدلله ، محامد را میتوانیم به حق منحصر کنیم ، و نه در ایاک نعبد و ایاک نستعین راهی از حقیقت می پوییم ».[2]
ذکر آتشیاست که از دل شعله ور میشود و از آن جا بر تمام ارکان وجودی زبانه میکشد. هنگامی که ذکر در قلب سکنی گزید ، هر آنچه غیر او باشد را خواهد سوزانید.
« آینه دل را از شرک و نفاق و دوری پاک کن ... آتش محبت الهی در قلب افروخته شده تمام محبت را بسوزاند که همه عالم را به یک لحظه آن ندهی ، و چنان لذتی ببری از یاد خدا و ذکر آن که تمام لذات حیوانی را بازیچه بدانی ».[3]
در نگاه امام(ره) ذکر باب معرفت الله است ، ذکر راه نجات انسان و صراط مستقیم اوست. معنا و مفهومی وجود دارد که در قالب لفظ نمایان می شود. این الفاظ که حکایت از معنا و حقیقتی عظیم دارد «ذکر» نامیده شده است. قرآن کریم برای آن که نشان دهد آیا ذکر در دل انسان اثر کرده است ، می فرماید : « انما المومنین الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون».[4]
هر یک از عبادات و اعمال شریعت ، ظاهری دارد و باطنی ، تنها از طریق ظاهر می توان به باطن آن راه یافت ؛ « هر یک از عبادات و مناسک شرعیه علاوه بر آن که خودش دارای صورت اخروی ملکوتی است(بهشت جسمانی و قصور) ... کم کم [انسان را ] مانوس به ذکر و فکر و عبادت می کند. شاید مجاز به حقیقت نزدیک کند ... شاید اگر جذبه ربوبی پیدا شود و حالتی دست دهد ، نکته حقیقی عبادت و سرّ واقعی تذکر و تفکر حاصل آید».[5]
« الفاظ برای ارواح معانی وضع شده است نه برای اجساد معانی قهرا انسان از هر مصداقی به مصداق برتر و بالاتر سفر می کند».[6]
مولوی علت عدم تاثیر ذکر را در ناخالص بودن ذاکر و عدم عشق و محبت به مذکور می داند.
عام می خوانند هر دم نام پاک این عمل نکند چو نبود عشقناک[7]
« همین که بنده به حق اتصال یافت همان اثر و خاصیت که از اسم اعظم الهی حاصل می شود ، از نام خود آن بنده نیز می توان تحصیل کرد چنان که حضرت عیسی علیه السلام چنان بود که به برکت نام خود معجزه ظاهر می کرد».[8]
آنچ عیسی کرده بود از نام هو می شدی پیدا ورا از نام او
چونک با حق متصل گردید جان ذکر آن اینست و ذکر اینست آن
خالی از خود بود و پر از عشق دوست پس زکوزه آن تلابد که در اوست[9]
امام خمینی(ره)عدم تاثیر ذکر را در وابسته بودن انسان به دنیا و سر منشا هر فساد را در حب دنیا میدانند. غفلت از یاد خدا کدورت قلب را زیاد کرده و انسان را اسیر نفس اماره و شیطان می کند ، ذکر، قلب را صیقل داده و آن را جلوه گاه محبوب می سازد ، روح را تصفیه و خالص کرده از قید اسارت نفس می رهاند و حب دنیا را که منشا خطیئات و سیئات است را از دل بیرون نموده و دل را برای ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه می نماید.[10]
ذکر و فکر تأثیر متقابل دارند ، هر کدام از آن ها باعث عروج یکدیگر می شوند. تکامل روح و معنویات در گرو برخوردار بودن از این دو موهبت می باشد.
« بدان که تذکر از نتایج تفکر است ؛ و لهذا منزل تفکر را مقدم دانسته اند از منزل تذکر ... و قوت و کمال تذکر بسته به قوت و کمال تفکر است. و آن تفکر که نتیجه اش تذکر تام معبود است ، در میزان سایر اعمال نیاید ... شاید تفکر یک ساعت ابوابی از معارف به روی سالک بگشاید که عبادت هفتاد سال نگشاید».[11]
این قدر گفتیم باقی فکر کن فکر اگر جامد بود رو ذکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتزاز ذکر را خورشید این افسرده ساز[12]
پس هدایت عقل و تفکر ، ذکر است. ذکر نوری است که بر عقل می تابد و آن را از انحراف و پرتگاه ها نجات می دهد. اگر قلب اهلیت و استعداد ذکر را داشته باشد ، با جاری شدن آن بر زبان ، شعله های خفته در قلب شعله ور می شود و در تمام ارکان وجود شعله می کشد. باید زخمی در قلب باشد تا با گفتن ذکر، آن جراحت تازه گردد و درد و عشق محبوب را یادآور شود.
علت آن که از حلاوت ذکر حق تعالی محروم مانده ایم ، برای آن است که قلوب ما مریض است. توجه به دنیا و مادیات ، حجاب ما شده و از انوار جمال و جلال حق محجوب شده ایم.[13]
« و چون محبت نیست معرفت نیست ؛ و چون معرفت نیست ایمان نیست و این از بهر آن گفتیم که وجد از رقت قلب خیزد ... فویل للقاسیه قلوبهم من ذکر الله».[14]
مراتب و انواع ذکر
با توجه به جایگاه ذاکر و همچنین حال و مقامی که دارد ، نوع و مرتبه ذکر متفاوت است. گاهی ذکر جلی و گاه ذکر خفی ارجحیت مییابد. ذکر گاه زبانی و گاهی قلبی است . گاهی فقط بر زبان جاری میگردد و گاهی جاری بر ارکان میشود.
ذکر تابع شرایط و احوالات ذاکر است و رتبه و مقام آن بستگی به ذاکر دارد. به هر حال ذکر از هر نوع و درجهای که باشد ، اهمیت دارد.
ذکر انواع و مراتبی دارد ، از آن جمله : ذکر نطقی و زبانی ، ذکر قلبی و سرّی ، ذکر علنی یا جلی ، ذکر تام ، ذکر جامع ، ...
در ذکر زبانی که ، فقط محدود به جاری شدن بر زبان است ، ذاکر توجهی به عمق و مفهوم آن ندارد. اگر چه این نوع ذکر جزء نازلترین درجات است ولی برای شروع و آغاز راه مفید فایده است.
« زیرا اولاً زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده ، گرچه قالب بیروحی باشد. و ثانیاً این که ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن ، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود».[15]
در یک تقسیم بندی دیگر برای ذکر ، چهار درجه آوردهاند: 1- به زبان باشد و دل از آن غافل باشد. 2- در دل باشد ولی در آن قرار نگرفته باشد و به سختی باید دل را به آن واداشت. 3- در دل قرارگرفته و در دل مستولی شدهاست. 4- ذاکر چنان مستغرق حق است که ذکر را و خویش را نمیبیند و فانی در حق است.[16]
ذکر قلبی و سرّی ارجحیت دارد بر ذکر زبانی و در احادیث وارده در عظمت و ثواب این نوع ذکر آمده است که احدی جز خدای تعالی نمیداند.[17]
در شرایط ذکر خفی در قرآن کریم آمده است :« و اذکر ربّک فی نفسک تضرعاً و خفیه».[18]
دگر ذکر جلیّ و هم خفیّ است که ز اسرار خداوند خفیّ است[19]
ذکر علنی یا جلی که پیش اهل غفلت برای تذکر آن ها بر زبان جاری میشود نیز از جایگاه والایی برخوردار است و گوینده آن به مجاهدی در بین محاربین تشبیه شدهاست.[20]
در تفسیر دیگری که از ذکر وجود دارد تمامی اعمالی که یک سالک الی الله انجام میدهد ، ذکر است. فکر ذکر قلب ، عشق ذکر روح ، معرفت ذکر سرّ و تمامی اعضای بدن ، ذکر مخصوص خود را دارند. هیچ عضوی غافل از ذکر نباید باشد ، چشم آیات حق را ببیند و گوش کلام حق را بشنود.[21]
نوع دیگری از ذکر وجود دارد که تمام موجودات حتی نباتات و جمادات را نیز دربرمیگیرد که به آن ذکر جامع گویند.« سبَّح لله ما فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم».[22]
ذرات جهان ثنای حق میگویند تسبیح کنان لقای او میجویند
ما کور دلان ، خامُششان پنداریم با ذکر فصیح ، راه او میپویند[23]
هر چند فلاسفه این نوع ذکر را فقط به موجودات ذویالعقول محدود مینمایند ، اما امام خمینی(ره) به رد این نظریه میپردازند.
حقیقت وجود ، تمام شئون حیات از قبیل شعور ، علم ، اراده ، قدرت و حیات را شامل میشود. بنابراین تمام موجودات ، دارای تمام شئون وجودی میباشند. ذکر نیز یکی از این شئون است که هر موجودی حتی جمادات ، آن را دارا هستند. سُکر طبیعت نمیگذارد ما حقایق وجودی را دریابیم. سریان حیات و تسبیح شعوری علمی اشیاء از ضروریات فلسفه عالیه و مسلّمات عرفان است.[24]
عالم اندر ذکر تو در شور و غوغا هست و نیست
باده از دست تو اندر جام صهبا هست و نیست[25]
« اهل معرفت گویند انسان محجوب ترین موجودات از ملکوت است ، مادامی که [اشتغال] به ملک و تدبیرات آن دارد ، زیرا که اشتغالش از همه بیشتر و قویتر است ، پس احتجابش از همه بیشتر است و از نیل ملکوت محرومتر است».[26]
نهایت درجه ذکر ، ذکر تام است که در « نشئات مراتب انسانیه ساری میباشد و حکمش به ظاهر و باطن و سرّ و علن جاری شود».[27]
اگر ذکر صورت باطنی قلب شود ، از مرکز وجود که قلب است بر تمام قوای بدن ، سرایت میکند و همه جسم و جان را تحت سیطره خود قرار میدهد.[28]«بسم الله مجریها و مرسیها».[29]
دوستی نگذاشت جز دوست و دیگر همه آوار ذاکر و مذکور یکی رسم ذکر از او یادگار[30]
اذکار خاص
لا اله الا الله
به نظر میرسد با توجه به مقام سالک در سلوک الی الله ، ذکری که مناسب حالش باشد ، تجویز میگردد. اولین قدم در ذکر ، نفی ماسویالله است تا دل به نور او جانی دوباره گیرد.
«لااله الا الله» سّر همه ذکرها و رهایی از آتش است .[31] این ذکر، آتشی است که چون در دل وارد شود چیزی را باقی نمیگذارد و همه چیز را خواهد سوزاند.[32]
«از شریف ترین اوراد و بزرگترین اذکار است ، در وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند ... پس به واسطه مدد غیبی ، قلب به این ذکر شریف گویا شود و زبان تابع قلب گردد».[33]
معنا و مفهوم این ذکر شریف ، نهایت ذکر میباشد که مقام فنای ذاکر در مذکور است.
بلبل اندر شاخسار گل هویدا میشود زاغ با صد شرمساری از گلستان میرود
محفل از نوررخ او نورافشان میشود هرچه غیر از ذکر یاراز یاد رندان میرود[34]
«از این زادی بهتر برای سلوک الی الله و مصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوبتر در معارف اللهیه یافت نشود».[35]
یا حی یا قیوم
پس از آن که دل از وجود اغیار خالی شد، نوبت به زنده کردن و طراوت بخشیدن به آن است.دل باید به یاد او زنده و با ذکر او بر وجود انسانی قیام کند. جاری شدن روح و صفا و نور با این ذکر میسّر میشود.
«برای زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یاحی یا قیوم ، با حضور قلب ، مناسب است».[36]
نتیجه
ذکر ، یاد کردن خدای است در همه حال و اعمال. پایینترین درجه ذکر ، همان ذکر زبانی است ، آنگاه که انسان به مقام فنا فی الله میرسد ذکر نیز به همین مرحله رسیده است. لاالهالاالله تعبیر دیگری از فنای در ذکر بوده که در آن ذاکر و مذکور ، یکی شده است.
در نگاه امام خمینی(ره) حبّ دنیا ، رأس همه خطایا و سیئات است. از همین جهت بزرگترین آفت ذکر ، توجه و اهتمام انسان به ماسویالله بوده که همچون حجابی مانع رسیدن انسان به هدفش میگردد.
در متون عرفانی ، تفکری سودمند است که همراه تذکر باشد. فکر و ذکر نه تنها وسیله عروج یکدیگرند ، بلکه همچون دو بال انسان را تا منزل مقصود رهنمون میسازند.
از مهمترین شرایطی که باعث تأثیر ذکر در انسان میگردد ، تکرار و استمرار بر آن است. با تکرار، ذکر اندکاندک در دل نفوذ کرده و چون بر آن مسلط گشت ، چشمههای دل باز گشته و آرامآرام با گشوده شدن چشم باطنی ، باب معرفت الهی عظیمی بر آدمی گشوده میگردد.
[1] - امام خمینی(ره)،شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص124.
[2] - ضرابی،نصایح اخلاقی امام(ره)ٰٰص75.
[3] - امام خمینی(ره)،شرح چهل حدیث،ص75.
[4] - انفال/2.
[5] - امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص126.
[6] -جوادی آملی، بنیان مرصوص،ص172.
[7] - مولوی،مثنوی معنوی،دفتر ششم،بخش115.(گنجور)
[8] - همایی،مولوی نامه ؛مولوی چه می گوید؟ج2،ص212.
[9] - مولوی،مثنوی معنوی،دفتر ششم،بخش115.(گنجور)
[10] - رک: امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص291.
[11] - امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص290و291.
[12] - مولوی،مثنوی معنوی،دفتر ششم،بخش46.(گنجور)
[13] - رک:ضرابی،نصایح اخلاقی امام(ره)،ص93.
[14] - مستملی بخاری،شرح التعرف لمذهب التصوف،ج4،ص1451.
[15] - همان ، ص292.
[16] - رک: غزالی،کیمیای سعادت،ج1،ص254.
[17] - رک: امام خمینی(ره)، چهل حدیث،ص289.
[18] - اعراف/205.
[19] - اصفهانی،اشارات ایمانیه،متن،ص251.
[20] - رک: امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص289.
[21] - رک:صفی علیشاه،عرفان الحق،ص28.
[22] - الحدید/1.
[23] - دیوان امام،مجموعه اشعار امام خمینی سلام الله علیه،ص211.
[24] - رک: امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص655.
[25] - دیوان امام،مجموعه اشعار امام خمینی سلام الله علیه،ص434.
[26] - امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص417.
[27] همان،ص292.
[28] - رک: امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص292.
[29] - هود/41.
[30] - خواجه عبداله انصاری،طبقات الصوفیه،،ص14.
[31]- رک:میبدی،کشف الاسرار و عده الابرار،ج1،ص433.
[32]- رک:نجم الدین کبری،فوائح الجمال و فواتح الجلال(ترجمه)،ص73.
[33]- زمانپور،لطایف عرفانی،ص76.
[34]- دیوان امام،مجموعه اشعار امام خمینی سلام الله علیه،ص111.
[35]- امام خمینی(ره)،چهل حدیث،ص292.
[36]- ضرابی، نصایح اخلاقی امام(ره)،ص92.