پروفسور یواخیم واخ: قدیس کیست؟
عنوانی که برای اشاره به موقعیتی که استاد مصطفی ملکیان دارد انتخاب کرده بودم «قدیس در تهران» بود؛ این عنوان برای برخی از مخاطبان عرفان خراسان مایه ی تأمل بود. نوشته پیش رو می کوشد تا این ابهام را روشن کند. قدیس واژه ای عربی است برای اشاره به فردی پاک و ممتاز از شخصیت های عادی که نوعی خصوصیات الاهی در او ظهور داشته باشد. شاید این تعبیر بیشتر در ادبیات مسیحی مناسب باشد(1)؛ ولی در جامعه ما هم هر از گاهی می بینیم که شماری از نیکان خاص شده و نزد مردم از جایگاه و مقامی ویژه و برتر از دیگر خواص قرار می گیرند. پروفسور یواخیم واخ (Joachim Wach 1955-1898) از کشور آلمان کتابی بسیار ارزنده دارند به نام جامعه شناسی دین ایشان در بخشی از این کتاب در بیان انواع اقتدار دینی 12 عنوان را تعریف و تمیز داده اند:
1. سازمان های گروه های دینی
2. فرهمندی و رهبری
3. بنیانگذار دین
4. اصلاح طلبان
5. پیغمبر
6. پیشگو
7. جادوگر
8. کاهن
9. قدیس
10. روحانی دین
11. مردان خدا
12. شنوندگان
آنچه که در زیر ملاحظه می نمایید، گزیده ای از نوشته یواخیم واخ در بیان کیستی و چیستی قدیس است:
قدیس
در صحبت از قدیس ما پیش از هر چیز به قدیسان مسیحی و به ویژه به آنهایی می اندیشیم که کلیسای کاتولیک رومی مقدسشان نامیده است، اگر چه کلمه «قدیس» امروزه غالباً به معنی وسیع تری به کار می رود تا به انسانی الاهی، دور از خودخواهی و خیرخواه دلالت کند. این شیوه نگرش قصد دارد تا مفهوم اصیل کلمه قدیس را که بیشتر بر انسان الاهی دلالت می کند تا انسان «خوب» در پرده ابهام قرار دهد. قدیس در مرحله اول یک وازه دینی است و در مرحله دوم یک مقوله اخلاقی محسوب می شود. اقتدار قدیس امری است ذاتی و از شرایط دیگر فرد مستقل است. کلمه «قدیس» ممکن است چنان به معنی وسیعی مورد استفاده قرار گیرد که همه مردان خدا (مثلا پیغمبران، پیشگویان، پارسایان و غیره) را شامل شود و یا ممکن است در معنای محدودتر این کلمه مورد توجه است. با وصف این، کشدن خط فاصل بین موارد مختلف و طبقه بندی تاریخی شخصیتها بر مبنای آن کار ساده ای نیست. مثلاً اطلاق کلمه قدیس به بودا، محمد و کنفوسیوس اگر چه گاهی این عمل انجام می پذیرد، کار درستی نیست. اقتدار شخصیت قدیس با اقتدار پیامبر برابر نیست، ولو اینکه تفاوت ها زیاد نباشد. به نظر می رسد شخصیت فعال پیغمبر با ماهیت نسبتاً منفعل قدیس فرق دارد. قدیس در داشتن فرهنمندی شخصی با بنیانگذار دین و پیغمبر مشترک است، در حالی که از جادوگر به اعتبار تأکید بر الزامات اخلاقی و علاوه بر آن، شاید به علت عدم وابستگی به یک سازمان نهادینه متمایز است. اما به هر حال، در مورد تفاوت با جادوگر استثناهایی (مثلاً در هندوستان) وجود دارد. پیشگو ممکن است قدیس باشد، اما همه قدیسان پیشگو نیستند، فرهمندی ویژه پیشگو نشانه نوعی قدیس بودن نیست. احتمال اشتباه قدیس با کاهن یا روحانی بسیار کم است، زیرا که فرهمندی آنها فرهمندی نهادی است. این سخن البته به آن معنا نیست که یک «روحانی» نمی تواند «قدیس» باشد.
در تمایز با سایر انواع اقتدارات دینی، منزلت قدیس بیشتر به ماهیت خصوصی و شخصیت او مربوط است تا به موفقیت در کارهای بزرگ. از آنجا که او مخصوصاً در بند الزامات حرفه ای نیست، و ضرورتاً از نظر استعدادهای ذهنی و عملی به کسی برتری ندارد. مردم مشتاقانه از او راهنمایی می خواهند، چرا که هدایت و راهنمایی حیات دیگران از ویژگی های قدیس محسوب می شود. در حالی که پیغمبر، که قدیس با او در اِعمال چنین نفوذی مشترک است، مردم را با شور و التهاب کلام و موعظه نیرومند خود برمی انگیزد. قدیس ممکن است تأثیر خود را آرام اما مداوم و عمیق و گسترده اِعمال کند، هر چند منش پراشتیاق و آتشین بعضی از قدیسان بیشتر ما را به یاد پیغمبران می اندازد. قدیس بیشتر غیر مستقیم و از طریق ارائه مثال دیگران را تحت تأثیر قرار می دهد تا جاری کردن حکم. زندگی قدیس را تماماً تجربه دینی وی تعیین می کند، که گاه زود و در سالهای اولیه زندگی او حاصل می شود. شرح حال بسیاری از قدیسان از نوعی «دگرگونی» قاطع خبر می دهد. او از وحدت با الوهیت به شیوه ای گسترده مستفیض می شود. این وحدت با عبادت دائم امکان پذیر بوده و ممکن است از مفاهیم عرفانی برخوردار باشد. زندگی بسیاری از قدیسان زندگی فقیرانه با برآوردن حداقل نیازها توأم است، در حالی که زندگی زاهدانه در بین آنها عمومیت ندارد. اقتدار قدیس از نظر جامعه شناسی در حلقه ها و گروه هایی که از طریق فرهمندی شخصی رهبران به هم پیوند یافته اند و یا در روابط خالص فردی خودجوش یا سازمان یافته یک شخصیت توجیه پذیر می شود. غالباً تجمع و یکپارچگی چنین گروهی تحت تأثیر مرگ قدیس واقع شده و یا بر اثر مرگ او سرعت می گیرد. مردم بعد از مرگ احترام یا خاطره او را حفظ کرده و به یاری و شفاعت او امیدوار می شوند. گروه های قومی، سیاسی، حرفه ای و اجتماعی جنبه های نجات بخش قدیس معینی را حفظ کرده سازمان های یکپارچه جدیدی را بر پایه کیش او تشکیل می دهند. (2)
یواخیم واخ، دسته دیگری از صاحبان اقتدار دینی را یاد می کند به نام «اصلاح طلبان ِ» دینی به نظر من شخصیتی که مصطفی ملکیان به آن نزدیک می شود، ترکیبی از این دو دسته یعنی اصلاح طلب دینی و قدیس است. او این باور را که اصلاح طلبان از دین دور می شود با این شیوه به صورتی عملی نفی می کند. عبادت او تا پیش از این تحقیق و مطالعه ای مستمر بود و اکنون در کنار آن کاستن رنج دیگران (افزایش لذت آنان) رسالت دیگر او است تا نمونه ای مجسم باشد که عمری را در پی تحقیق آن گذراند و اکنون باید که متحقق بدان باشد. او با عنوان «ملکیان پنجم» از خود یاد می کند ملکیانی که چهار بار پوست انداخته و از خود عبور کرده است و اکنون با نظریه عقلانیت و معنویت و نمونه عملی به آن در پی طرحی نو در عرصه عمومی است.
پی نوشت:
1. ر.ک به: بازول گرک، سیمای قدیسان قرون وسطا در تصاویر نسخههای قدیمی کتابخانه بریتانیا، مترجم روح اله امانی، نشر کویر، 1392.
2. واخ، یواخیم، جامعه شناسی دین، مترجم جمشید آزادگان، تهران، سمت، 1380، صص 354-356.
استاد ارجمند آقای دکتر جمشید آزادگان استاد بازنشسته دانشگاه شهید بهشتی، محقق و مترجم این اثر عمری را در پی شناخت دین و عرفان سپری کردند و بنده که افتخار شاگردی ایشان را در چند نیمسال داشتم گواهم که دقت و بینش استاد، این متن استوار را به گونی سزاوار در اختیار فارسی زبانان قرار داده است؛ عمرش دراز باد و دلش شادان!
لازم دیدم ادامه مبحث قدیس را از کتاب جامعه شناسی دین برای خوانندگان بنویسم."نوع خاصی از قدیس-قدیس شهید-است.نظریه شهادت به مثابه عالی ترین درجه ارائه قربانی در خدمت ایمان به ادیان بزرگ توحیدی جهان محدود نمیشود."در تمدنهای شرق آسیا این نوع اقتدار دینی را به وضوح می بینیم.در دین شینتوی ژاپنی ونظریه کنفوسیوس در تائوئیسم به مقوله قدیس اشاره دارد.هندوستان به عنوان گاهواره ادیان پایگاه کلاسیک "قدیس"محسوب می شود.در تمام فرقه های دین هندو از سنت فداشدن در برابر رهبران معنوی زنده ومرده به عنوان مشخصه قدیس بودن یاد شده است.در دین یهود نیز روحانیونی چون اسحاق لوریا از اقتدار قدیسی برخوردار بودند.در دین مسیحیت نیز زندگانی قدیسان مورد توجه فراوان است.کلیساهای ارتدوکس وکاتولیک اقتدار قدیسان مسیحی را به رسمیت شناخته است. دین اسلام همیشه برای قدیسان از لفظ "ولی"و"اولیا "استفاده کرده است وشرح حال آنهارامورد توجه قرار داده است.در نتیجه در اکثر دینها اقتدار قدیسان مشروعیت داردومورد پذیرش واقع می شوداما برای آن از نظر لغت شناسی واژه های متفاوتی مورد استفاده قرار می گیرد.علت اینکه بعضی از دوستان نسبت به این مطلب واکنش نشان داده اند نا مانوس بودن این واژه در زبان عامه است.وبه نظر من عوض کردن واژه ها از اقتدار دینی قدیس چیزی نمی کاهد وبه اقتدار دینی او چیزی نمی افزاید.ما در اطرافمان با کمی دقت قدیسان فراوانی داریم که تمام لحظات زندگیشان در خدمت خدا وخلق هستند.بهتر است از بند الفاظ خود را رها کنیم.