جمعیت یک درصدی!
همانگونه که در بخش "نیاز به خود شکوفایی" گفته شد؛ مزلو خودشکوفایی را همان تمایل بشر به تحقق خویشتن می داند که هر انسانی قادر است به چنین مرحله ای دست یابد؛ ولی او معتقد است که تنها یک درصد از افراد جامعه به چنین کمالی نایل می شوند. او در نظریه خودشکوفایی، آزمودنی های خود را از میان افراد با سنین مختلف و اغلب موفق مانند ابراهام لینکلن، آلبرت انیشتین، ویلیام جیمز و … انتخاب نمود و با معیار ایجابی نشانه مثبت خودشکوفایی که تکرارپذیر بود آن ها را آزمود و پس از جمع آوری داده ها به این نتیجه رسید که مهم ترین ویژگی های افراد خودشکوفا شامل این موارد است:
1. درک بهتر حقیقت و برقراری رابطه سهل تر با آن
2. پذیرش (خود، دیگران، طبیعت)
3. خودانگیختگی؛ سادگی؛ طبیعی بودن
4. مسئله مداری
5. کیفیت کناره گیری؛ نیاز به خلوت و تنهایی
6. خودمختاری؛ استقلال فرهنگ، محیط، اراده
7. استمرار تقدیر و تحسین
8. داشتن تجربه عرفانی یا تجربه اوج
9. حس همدردی
10. روابط بین فردی
11. ساختار منشی مردم گرا
12. تشخیص بین وسیله و هدف؛ و بین نیک و بد
13. شوخ طبعی فلسفی و غیرخصمانه
14. خلاقیت
15. مقاومت در برابر فرهنگ پذیری؛ برتری نسبت به هر فرهنگ خاص (رک.به: مزلو؛ 1369: 216-238)
به طور کلی افراد خودشکوفا درک بهتری از حقیقت دارند آن ها توانایی قضاوت در مورد افراد را بطور صحیح دارا می باشند، زیرا تصمیم گیری های آن ها بر مبنای شناخت درست واقعیت است؛ بدون آن که پیش پنداری آن ها موجب جهت گیریشان شود. ایشان قادرند سریع تر و صحیح تر از دیگران به واقعیت های درونی و پنهان امور دست یابند و بیشتر در دنیای واقعی و طبیعی زندگی می کنند تا در انبوهی از مفاهیم و افکار انتزاعی، باورهای کلیشه ای که اکثر مردم آن ها را به اشتباه واقعی می پندارند.
فرد خوشکوفا در مقابل دنیا و
کارکردهای آن چون و چرا نمی کند و حالتی از تسلیم به ویژه در مقابل بیماری و مرگ
در او دیده می شود. او ضعف های خود و افراد جامعه را پذیرفته و در مقابل عیب
های دیگران صبر پیشه می کند. انسان خودشکوفا خود را مصون از خطا ندانسته، به همین
دلیل هرگز خود را برتر از دیگران نمی داند. او به چنان مرحله ای از خودانگیختگی دست
یافته که در مقابل دیگران ظاهرسازی و خودنمایی نمی کند و از تحقیر و سرزنش
ظاهربینان ملول نمی شود؛ زیرا تنها چیزی که او را اندوهگین و شرمسار می سازد
«تفاوت میان آن چه هست و آن چه می توانست یا می باید باشد" است.
افراد خودشکوفا دارای حس مسئولیت و وظیفه شناسی هستند و همان طور که ال پتری به آن اشاره می کند این افراد علاقمند به حل مسائل مهم بوده و برای خود نوعی رسالت در زندگی قائلند که به خیر بشریت مربوط است. (رک.به: الپتری؛ 1382: 98) چنین افرادی بیش از سایر مردم انزوا و خلوت را دوست دارند و به دلیل خلوت گزینی و دوری از جمع به نظر افرادی عجیب و غیرصمیمی می آیند. آن ها دارای اعتماد به نفس بالایی بوده و شخصیتی مستقل دارند به همین دلیل در برابر محرومیت ها و بحران ها نسبت به دیگران مقاومت بیشتری دارند زیرا به افراد و فرهنگ ها متکی نیستند. همچنین چنین افرادی از بروز وقایع تکراری و تجربه های مکرر خسته نشده و هربار با وجدی خاص با آن مواجه می شوند، آنها تکرار رویدادها را مانعی برای درک زیبایی آن نمی دانند.
باید توجه داشت که گرچه خودشکوفایی تعریفی فردگرایانه دارد؛ ولی مطالعات مزلو نشان داد که شخصیت های سالم گرچه افراد بسیار منفردی بوده اند ولی بسیار مهربان و نوع دوست می باشند، و استقلال نسبی ایشان از محیط به معنی عدم تماس ایشان با آن نیست؛ مزلو در کتاب انگیزش و شخصیت چنین بیان می دارد که در این تماس ها اهداف شخص و سرشت خود او تعیین کننده های اولیه به شمار می روند، نه محیط، و محیط تنها در وهله اول وسیله ای برای رسیدن به خودشکوفایی است و این یعنی آزادی روان شناختیٰ. (رک.به: مزلو؛ 1369: 112)
--------------------
- مزلو، ابراهام
اچ؛ 1369. انگیزش و شخصیت، ترجمه احمد رضوانی، مشهد، چاپ دوم، انتشارات آستان قدس خراسان
رضوی، 461.
- ال.پتری،
هربرت؛ 1382. ابراهام مزلو و خودشکوفایی، مترجم جمشید مطهری طشی، معرفت، ش 69:
94-100.