استاد محمدرضا شفیعی کدکنی: ببخشای! ای روشن عشق بر ما ببخشای
جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۵۸ ب.ظ
به پایان رسیدیم اما
نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها
نکردیم پرواز
ببخشای
ای روشن عشق بر ما
ببخشای
ببخشای اگر صبح را
ما به مهمانی کوچه
دعوت نکردیم
ببخشای
اگر روی پیراهن ما
نشان عبور سحر نیست
ببخشای ما را
اگر از حضور فلق
روی فرق صنوبر
خبر نیست
نسیمی
گیاه سحرگاه را
در کمندی فکنده ست و
تا دشت بیداری اش می کشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم
در آن سوی دیوار بیمیم
ببخشای ای روشن عشق
بر ما ببخشای
به پایان رسیدیم
اما
نکردیم آغاز
فرو ریخت پر ها
نکردیم پرواز.
۹۳/۱۱/۲۴
نمی ریزد پرم در این حوالی انجمن دارم
نظر درقاف کردم سایه سیمرغ پیدا شد
برای دیدنش پیوسته جنگی تن به تن دارم