نغمه های فانی 4
شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۳۵ ب.ظ
به روزی گشت شبلی گرد صحرا
گروهی رافتاده دید بر جا
که هر یک خشت زیر سر نهاده
همه جان را به راه دوست داده
بگفتا ای خدای حیّ سبحان
کریما قادرا دادار منّان
توکه انگیزه هر لطف و جودی
چرا دردی به دلهاشان فزودی
چرا آتش زدی بر خرمن جان
که سوزد جملگی دامان یاران
چرا کشتی توبا شمشیر غیرت
غلامان ره عشقت به حیرت
خطاب آمد چو کس را جان ستانیم
دیه را پیش ازآن بر وی رسانیم
بپرسید ای خدای من دیت چیست
به جز جان در قبال جان دیه نیست
جواب آمد
که شبلی سرّ نگهدار
که آید
کاشف سرّ بر سر دار
هر آن کو کشته تیغ جلال است
دیه اوراوصال ذوالجلال است
از سروده های مرحوم دکتر مصطفی غرویان
۹۳/۱۲/۰۲