استاد اکبر ثبوت: علت تبعید ملاصدرا
استاد اکبر ثبوت، زاده به سال 1324، از پژوهشگران ارزنده تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام است که در گفتگویی با سایت خرد درباره ملاصدرا سخن گفته اند. یکی از نکته هایی که در آن آمده اشاره ای است به علت مهاجرت ملاصدرا از اصفهان، پایتخت پادشاهان صفوی به دهی در اطراف قم به نام کَهَک.
ثبوت که دیری است درباره ملاصدرا کار می کند با ما از صدرایی دیگر سخن می گوید، دگراندیشی که نه علما تحملش کردند و نه حکام. بهانه ی این گفتگو نیز کتابی است به نام پیام فیلسوف. گزیده ای از آثار ملاصدرا و شارحانش در خور فهم همگان که به همت ثبوت گردآوری شده و ما را با ملاصدرایی آشنا می کند که کمتر می شناسیم؛ فیلسوفی که ما را به خردورزی و پیروی از برهان و مطالعة منابع گوناگون فکری می خواند؛ بر محدود بودن دانش و آگاهی خود و همة انسانها تأکید دارد؛ اختلاف اندیشه ها را امری طبیعی و درخور تحمل می داند؛ سخن از عشق می گوید؛ گوشه گیری و عزلت نشینی را نهی و به معاشرت با مردم توصیه می کند. صدرایی که عالمان را از جیره خواری حکومت نهی می کند و استقلال و عزت نفس آنان را طالب است. گفت و گوی حاضر در سه بخش- هر بخش به فاصله یک هفته- از نظر خوانندگان گرامی خرد می گذرد.
- همه ی ما ملاصدرا به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه ی اسلامی و یک شخصیت برجسته میشناسیم اما تقریبا اطلاعات بسیار کمی دربارهی خودش و زمانه ای که در آن زندگی میکرد داریم، مثلاً برای خود من خیلی جالب بود که ملاصدرا در مقام یک دگراندیش در زمان خودش تبعید و عملاً از جریان غالب طرد شد. بنابراین اگر اجازه بدهید امروز بیشتر راجع به این موضوعات صحبت کنیم و برای شروع لطفا درباره ی رابطه ی ملاصدرا با حکومت صحبت بفرمایید. این رابطه چطور بود؟
اولین نکته این است که ملاصدرا در خانوادهای به دنیا آمده که در طی قرنها، پیوستگیها و وابستگیهایی به حکومتها داشتهاند و نسبشان به حاجی قوام که وزیر شاه شیخ ابواسحاق و خود ممدوح حافظ بود، می رسید. پدرش هم از ارباب قدرت و به قولی یکی از وزرا بود. به همین دلیل ملاصدرا احتمالا دغدغهی نان و آب، و مشکلی از این بابت نداشته است. ولی نکته ی جالب این است که در تاریخ دراز مدّت ما، او از معدود شخصیتهایی است که به هیچ وجه وابستگی به حکومتها نداشته؛ و حتی نیش قلمی روی کاغذ نگذاشته که اسم کسی را بیاورد و تعریف و تمجیدی از کسی یا مقامی بکند. البته در تاریخ ما افراد دیگری نیز بوده اند که از حکام تعریف و تمجید نکرده اند منتهی آنها به هر حال حامی داشته اند یا خودشان دارای قدرت و نفوذی بودند؛ مثلاً شیخ مرتضی انصاری در شرایطی بود که نیازی نداشت به حکومت وابسته شود و حاکم را بستاید. او در جایگاهی قرار گرفته بود که به دلیل مرجعیّت دینی، اگر قدرتش از شاه بیشتر نبود، کمتر نبود. ولی ملاصدرا آدمی تنها بود و با وجود تنهایی و با این که بسیاری از علمای عصر خودش با او مخالف بودند (کلمهی علما را که به کار میبرم از باب عادت است، چون بسیاری از کسانی که با او درگیر بودند جهالی بیش نبودند که لباس علما را به تن کرده بودند) نه تنها حاضر نشد با حکومت کنار بیاید و از آن تعریف و تمجیدکند، بلکه شرایط فرهنگی جامعه ی خود را به سختی مورد انتقاد قرار می داد. همچنین به رفتار علمای دین و خصوصاً کسانی که به نوعی به حکومت وابسته بودند و از حکومت پول میگرفتند، به سختی اعتراض می کرد. من در همین کتاب نشان داده ام که چگونه او با قدرتهای مسلط زمان خودش درگیر بود. همینطور با عالمنمایان عصر خودش که دستشان در دست حکومتها بوده؛ و به دلیل همین درگیریها بهترین سالهای عمرش را در تبعیدگاه کهک گذراند.
- در واقع دلیل تبعیدش مخالفت با جریان غالب فکری در زمان خودش بوده است؟
هم جریان غالب فکری هم جریان غالب اجتماعی هم جریان غالب سیاسی.
- پس به لحاظ سیاسی هم با حکومت مشکل داشته است؟ مشکلش با حکومت چه بود؟ نحوه ی زمامداری...، آیا اصلا ملاصدرا دغدغه ی آزادی یا عدالت یا اموری از این دست را که امروزه مطرح است، داشت؟
دغدغهی عدالت را طبیعتاً داشته و همچنین دغدغه ی آزادی را به معنایی که آن موقع میفهمیدند. ولی من گمان میکنم برخوردهای ملاصدرا با حکام، بیشتر از این که جنبهی ایجابی داشته باشد، جنبهی سلبی داشته؛ چرا که آنها را ستمکار و متجاوز میدانست. اما این که بیاید و یک نظام دقیق اجتماعی-سیاسی عرضه کند که در آن، عدالت مورد نظر را در همه ی ابعاد آن مجسم کند و طرح جامع و دقیقی از حکومت مطلوب خود ارائه نماید، خیر، تا جایی که من میدانم چنین کاری نکرد. البته سخنانی گفته و شاید بشود از مجموع گفتههایش نظامی هم در آورد و در این راستا مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی از شارحان بزرگ صدرا در عصر ما، با توجه به مبانی فلسفی آن حکیم، در کتاب حکمت و حکومت، یک سلسله مباحثی را مطرح کرده که بسیار ارزشمند است. یک قرن پیش نیز مرحوم آخوند خراسانی که در فلسفه از صدرا متأثر بود، با الهام از آراء وی، در ضمن یک سلسله بحثهای طولانی، مطالبی را در توضیح چگونگی حکومت مطلوب خود، و باید و نبایدهای این صحنه عرضه کرد که من آنها را در کتابی مفصل فراهم آورده ام.
- آن طور که از تاریخ برمیآید، ملاصدرا بسیار تحت فشار آخوندهای درباری و افراد سطحی و فرصت طلب زمان خودش بوده که عرصه را بر او تنگ گرفته بودند. آیا خارج شدنش از اصفهان و استقرارش در کهکِ قم از سر فشار و ناچاری و با تصمیم شخصی خود او بوده؟ یا با فرمان حکومتی او را بردند و تبعید کردند؟ خودش کهک را انتخاب کرد یا برای او در نظر گرفتند؟
خیر این تصمیمی بود که خودش گرفت، وقتی دید بر اثر فشارها نمیتواند در متن جامعه زندگی کند، تدریس کند، کتاب بنویسد، مطالعه کند، عبادت کند و... ناگزیر شد که به حاشیه برود. نکتهی دیگر این که ملاصدرا بیش از آن که از ناحیهی حکومت در معرض فشار باشد، از ناحیهی آخوندهای سطحی یا وابسته به حکومت که نمیتوانستند سخنان او را بفهمند یا آن را با منافع خود در تضاد می دیدند در فشار بوده است.
- کدام بخش از آرائش باعث گوشه نشینی و در نهایت تبعید وی شد؟
ملاصدرا بیشتر به خاطر برخوردهای تندش با حکومت و ملاهای هم عصر خودش بود که به تبعید رفت تا به خاطر آرائش. حرفهای ملاصدرا را برخی دیگر نیز می زدند، البته نه به آن روشنی و نه با آن تفصیل و نه با آن جرات، اما آنچه بیشتر از آرائش برای او دردسر درست می کرد برخوردهایش با رجال دین و حکام بود. اما برخی از آرائش نیز به سختی مورد اعتراض بود، از جمله وحدت وجود و همه ی متفرعات آن.
زیرا صدرا وجود را حقیقتی واحد و یگانه، اما دارای مراتب برتر و فروتر می دانست و شناخت آن را –آنگونه که باید– از امکانات بیشتر افراد انسان خارج می دید و از این جهت به صراحت می گفت که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان، از یک دیدگاه موحد نیستند، چون آنچه می پرستند خدایی است مخلوق ذهن خودشان؛ و ما بین آنچه آنها می پرستند، با بتی که بت پرست می پرستد تفاوتی نیست. از دیدگاه دیگر نیز می گفت که مابین افراد بشر کسی که موحد نباشد، وجود ندارد. چون بر پایه ی وحدت وجود هر آنچه را که می پرستند مظاهر صفات و اسماء الهی است و خود آنان نیز آن بت ها را به عنوان خدا می پرستند؛ پس از یک طرف، غیرمسلمانان را به صورت مطلق تخطئه نمی کند که آنان را صد درصد از جرگه ی خداپرستان طرد نماید؛ و از طرف دیگر جانب مسلمانان را چنان نگه نمی دارد که بگوید فقط اینها موحد واقعی هستند بلکه می گوید اکثریت آنها، چیزی را می پرستند که در ذهنشان به عنوان خدا تلقی کرده اند و خدای واقعی، آنچه در ذهن آنهاست، نیست. و آنها هیچ تفاوتی با بت پرستان ندارند؛ بت آنها در ذهنشان است و بت اینها در دنیای خارج است. همچنین اعتقاد صدرا به دائمی نبودن عذاب دوزخ برای گنهکاران یا تفسیر ویژه ی صدرا از معاد و دفاع او از عشق زمینی از مواردی است که این حکیم را به خاطر آن مذمت کرده اند. بعضی نیز موضوع اخیر را در قالب افتراهایی بسیار شنیع عرضه کرده اند. چنانکه آقا محمدعلی کرمانشاهی معروف به صوفی کش که بستگان و مدافعانش او را نابغه ی عظیم الشأن، علامه ی سترگ، مجتهد آگاه و با شهامت و مبارز، مفتی و مرجع و پیشوای زنده دل و بیداردل خلق، اسلام شناس بزرگ و... می شمارند، رساله ای موسوم به خیراتیه نوشته که خاندان او در سالهای اخیر به عنوان سند افتخار وی و اخلافش چاپ و منتشر کرده اند. او در این رساله، آنچه را صدرا در اسفار، در دفاع از عشق زمینی نوشته است آورده و صریحاً به صدرالمتألهین تهمت می زند که وی هرگونه سوء استفادة شهوی و جنسی از همجنسان و حتی عمل لواط را کاری نیکو می دانسته و در این مورد، حکم و قانون شرع را مردود خوانده است. آقا محمد جعفر پسر آقا محمدعلی نیز که القاب پر طمطراق عمدت المحققین و قدوت المجتهدین و علامه و... را یدک می کشد، فضیحت نامه ای به نام فضائح الصوفیه نگاشته که 20 سال قبل، بازماندگان او به عنوان مدرک سرافرازی او و دودمان او طبع و منتشر کرده اند. او هم در این شبه کتاب، عین این افترای شنیع (نیکو شمردن لواط) را به صدرا زده است. آنگاه شما جایگاه صدرا را در نظر بسیاری از پیشوایان بزرگ دین ملاحظه فرمائید:
* سید محمد کاظم یزدی فقیه بزرگ، در دوره ی مرجعیت خود، و آیت الله بروجردی مرجع اعظم عصر خود در دوره ی طلبگی، اسفار را درس می گرفته اند.
* استاد فقیهان معاصر شیخ محمد حسین اصفهانی می گفت: اگر بدانم کسی هست که اسرار کتاب اسفار را می فهمد، برای شاگردی در محضر او بار سفر خواهم بست، هرچند در دورترین شهرها باشد.
* بزرگانی مانند علامه ی طباطبائی و علامه ابوالحسن شعرایی و آیت الله ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیت الله خمینی و از زندگان آقایان حسن زاده و جوادی آملی و آقا رضی شیرازی افتخار تدریس کتاب اسفار را داشته اند.
اکنون ببینید تهمت فجیعی که آقا محمدعلی و پسرش به صدرا و اسفار زده اند، چه کسانی را در معرض اتهام و بدنامی در می آورد؟ و آنان که این فضیحت نامه ها را به عنوان مفاخر خود و آباء و اجداد خود در هزارها نسخه منتشر -و به جای خیرات و مبرات برای احیاء و اموات- در دسترس موافقان و مخالفان اسلام و تشیع قرار می دهند، چه هدفها و چه شخصیتهایی را نشانه گرفته اند و به چه کسانی خدمت می کنند؟ آن هم در جامعه ای که اگر یک سطر از کتابی با سلیقه ی بعضی ها هماهنگ نباشد، اجازه ی نشر ندارد و هزارها نسخه از آن را باید خمیر کرد تا دین و اخلاق و فرهنگ و نظام، دچار خطرهای سهمگین نشوند.
این نکته را نیز از یاد نبریم: آقا محمدعلی که ملاصدرا و حکما و عرفای بزرگ دیگر را با چنان تهمت های فجیعی مورد عنایت (!) قرار داده، همان است که پس از مرگِ یکی از درنده ترین و خونخوارترین جانیان و تبهکاران تاریخ -آقا محمد خان قاجار- از وی با لقب «بزرگوار معدلت (عدالت) شعار» یاد کرده (خیراتیه، ج 2، ص 452) آنگاه از فقیهی که آقا محمد خان را آنگونه بستاید، دور از انتظار نیست که صدر المتألهین را در حقیقت به دلیل برخوردهای تند او با حکمروایان و فقیهانِ جیره خوار ایشان، و در ظاهر به دلیل دفاع از عشق، به باد تهمت و ناسزا گیرد. آری اگر جز این بود جای شگفتی داشت.
- آیا در مورد ابدی نبودن عذاب، استناد صدرا به آیه ی ان الحسنات یذهبن السیئات است؟
نه! بلکه استناد او به رحمت بی منتهای الهی است که به موجب آن، تنها هدف از عذاب، آن است که روح گنهکاران، از تیرگی ها و آلودگی هایی که بر اثر گناه به آن دچار شده، پاک و پالوده شود و شایستگی نجات و زندگی در بهشت را پیدا کند و با چنین هدفی، عذاب جاویدان و دوزخ همیشگی بی مورد است.
- من در جایی خواندم بعد از این که ملاصدرا مدتی در کهک زندگی میکند، یکی از همین حکام تصمیم میگیرد، به خاطر شرایط اصفهان، برای ملاصدرا مدرسه ای در شیراز بسازد و از ایشان می خواهد که آنجا درس بدهد. بعدها این مدرسه از مدرسهی شاه هم معروف تر میشود.
این مدرسه یکی از مدارس شیراز، یعنی مدرسهی خان بود که الله وردی خان یکی از حکام و سرداران مقتدر عصر صفوی آن را بنا نهاد. منتها در آن جا نیز ملاصدرا خیلی دوام نیاورد و ناگزیر تصمیم به سفر گرفت و چندین سفر به حج رفت و بخش زیادی از عمرش اینگونه گذشت. کوتاه سخن اینکه صدرا، بیشتر از ناحیهی آخوندهایی که رفتار و باورهای آنها سخت از ناحیهی او در معرض نقد بود، تحت فشار بود و مجبور به ترک دیار شد.
- در واقع ملاصدرا در زمان خودش یک نو اندیش بود که تحمل نمی شد، در حالی که امروزه به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه ی اسلامی مورد توجه است و برخی سخنانش را چون آیات قرآن می پندارند.
البته الان هم اگر ملاصدرا سر از قبر بیرون بیاورد، همین کسانی که بر سر سفره ی او نان میخورند و زیر علمش سینه میزنند، یقیناً از اولین کسانی هستند که او را نه فقط به کهک بلکه به بهشت تبعید خواهند کرد! چنانکه با وجود این همه نان خور و طفیلی بر سر خوان یغمای ملاصدرا، چنان تهمت های فجیعی به او می زنند و هیچکس واکنش نشان نمی دهد و در مقام پاسخگویی بر نمی آید.
- صدرا مهمترین آثارش را در تبعید نوشته است؟
بخش زیادی از آثارش را در همین دورهکه پانزده- شانزده سال طول کشید، نوشته است.
متن کامل مصاحبه با استاد اکبر ثبوت را می توانید در اینجا ملاحظه بفرمایید.