جایگاه زن در جدال عقل و عشق در کلام مولانا
عشق، اشتیاقی است که برای بازگشت در درون آدمی احساس می شود در مثنوی عاشق و معشوق خود انسان می باشد مولانا معتقد است عشق در تمام موجودات ساری است و همه چیز از عشق برپا می باشد و پدیده عشق فوق تمام پدیده ها ی منطقی است.
فیلسوفی می گوید عشق عاشق را دیوانه ودیوانه را عاقل می کند مولانا عشق را مشکل گشای زندگی می داند و می گوید علم و حسابگری پرده ای بر روی دل است چون دل چیزهایی را می داند که علم نمی داند وی معتقد است هر قدر آیینه دل صاف تر باشد جمال خداوند در آن بیشتر نمایان است و عشق و حقیقت بایستی توام با عقل به کار برده شود تا باعث خودسازی شود او عقل را مصلحت بین می داند اما عشق را فی نفسه هدف غایی می داند که قبل از ایثار چند و چون نمی کند و به منزله جنون لاهوتی و نقطه مقابل عشقِ حسابگرِ سوفسطائیان است .
گر نبودی عشق ، هستی کی بودی کی زدی نان بر تو و تو کی شدی
در نظر مولوی عقل چراغ و هادی است نه مقصود وی برخلاف برخی از عقل گرایان از جمله افلاطون پای بند عقل نمی باشد در کتب او نسبت میان عقل و عشق وارونه است و شناخت بنیاد وجود از طریق عقل نظری میسر نمی باشد در حالی که برخی از صاحبنظران از جمله ملا هادی سبزواری معتقد است در باب مکلّف شدن زود بهنگام زنان نسبت به مردان وی اعتقاد دارد « که آدمی را عقل نظری و عملی است و با اصلاح این دو است که انسان به فعلیت دست می یابد و چون نسوان از تکمیل عقل نظری بی بهره اند پس باید زودتر به تکلیف مبادرت ورزند تا فرصت اصلاح عقل عملی را داشته باشند »1در حالی که مولوی مقوله های خرد یا آنچه او آن را عقل جزوی می خواند به حکم طبیعت از دریافت واقعیت عاجز می باشد و از جهت ماهیت و بنی و استطرادی خود قادر به درک جوهر یگانه وجود نمی باشد عقل در نظر مولانا چراغ و هادی است نه مقصود و جوهر انسانی و طبیعت روح انسانی ورای عقل می باشد به نظر مولوی چشم عقل دوبین است اما عشق اصل وحدت است و بالاتر از عقل قرار می گیرد عقل تفرقه و جدایی می اندازد در حالی که عشق نامتجانس را پیوند می دهد و جذب می کند در این جدال عقل و عشق باید گفت که بهره زنان از عشق به مراتب بیشتر از مردان بوده و به عقیده مولانا زن ترجمان صفت رحمت الهی می باشد و مرد می تواند با درک جنبه های عاطفی و احساسی در زنان به وصول حق نائل آید زیرا زن جاذبه محبت الهی است و عرفا نیز معتقد هستند دنیا برمدار عشق و محبت خلق شده است و اساساً خلقت با محبت آغاز شده است و عاطفه و محبت در زنان نه تنها نقص نبوده بلکه عامل کمال است ودر مقابل خرده گیرانی که زن را ناقص العقل می خوانند به این مساله اذعان نداشته اند که در جدال عقل و عشق این عشق است که در مرتبه ای بالاتر از عقل قرار می گیرد.
منابع:
1- سبزواری، ملاهادی، اسرارالحکم، ص 537 و 538.
2- برارثانی، محمد، انسان شناسی در مکتب مولانا، انتشارات چهارم، مشهد، 1384.
3- عبدالحکیم،خلیفه، عرفان مولوی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1382.
از حسن توجه شما بسیار سپاسگزارم.