خدا از نگاه ماتریالیست ها و الهیون
بنده کتاب نگریستن از ناکجا به هر کجا اثر نیگل را که یکی از فیلسوفان انگلیسی است، ترجمه کردم. بنده به ایشان بسیار علاقه مندم، چون افکار بسیار جالبی دارد و او را انسان بسیار قوی و نافذی می بینم. آخرین فصل آخرین کتاب نیگل که تقریبا دو سال پیش منتشر شد، فصل بسیار جالبی است. نیگل در آنجا مطلب بسیار جالبی می گوید.
او خودش ماتریالیست است و به وجود خدا اعتقاد ندارد. کل سخن او در فصل آخر این کتاب است که می گوید اکنون مع الاسف وضع جهان به این صورت در آمده است که وقتی ماتریالیستها می گویند به وجود خدا اعتقاد نداریم، همه فکر می کنند این عدم الاعتقادشان نتیجه براهین مُقنع است؛ و وقتی الهیون می گویند به وجود خدا اعتقاد داریم، همه می گویند: خب اینها یک مشت ساده لوح اند!نه فلسفه خوانده اند، نه دانشگاه رفته اند،نه آکادمی دیده اند، لذا این گونه فکر می کنند! بنابراین هر دوی ما،هم ما ماتریالیست ها و هم الهیون،صرفا عقیده خودمان را بازگو می کنیم، اما عقیده ما ماتریالیست ها حُسن قبول می شود و میگویند او از بس انسان تیزبین و دقیق النظر و ژرفنگری است، تمام براهین اثبات وجود خدا را تدقیق کرده و دیده است که کافی نیستند،لذا معتقد است که خدا وجود ندارد. اما اگر فیلسوف دیگری از آن طرف بگوید من به وجود خدا اعتقاد دارم،می گویند:خب، همین است دیگر!نمی روند کتاب بخوانند!اگر می رفتند کتاب بخوانند،می دیدند که چه براهین قاطعی بر ضد وجود خدا اقامه شده است!نیگل می گوید این وضع دنیای ماست. سپس می گوید من می خواهم در این موسم سِنّی و در این فص از عمرم اعتراف صادقانه ای بکنم و آن این است که: نه مَلاحِده دلیل قوی ای بر نفی وجود خدا دارند و نه مومنان دلیل قوی ای بر اثبات وجود خدا!منتها زمانی در قرون وسطا همه چیز به سود آنها بود و به ما طعنه می زدند که بروید سواد یاد بگیرید و کتاب بخوانید و...؛ حال وضع برگشته است و به نفع ماها شده است و به الهیون می گویند بروید قدری کتاب بخوانید و سر از لاک هایتان بیرون بکشید و...!
سپس نیگل در این فصل اعترافاتی را که در طول تاریخ فلسفه از نوشته های متفکران بیرون کشیده است ذکر می کند. مثلا می گوید فلان متفکر – نه در کتاب مشهورش، بلکه جایی در نامه ای که به رفیقش نوشته است، یا در جزوه دست نوشته اش،می گوید: البته ما بر اعتقادمان به عدم وجود خدا هیچ استدلالی هم نداریم، بلکه تصمیم گرفته ایم زیاد به دنبال براهین مثبت نگردیم، فقط تصمیم گرفته ایم. نیگل می گوید این کمال بی صداقتی است که در ما وجود دارد. کما اینکه در مومنان نیز وجود دارد.آنها نیز تصمیم گرفته اند که هر جا شنیدند کتابی در نفی وجود خدا چاپ شده است، نروند بخوانند. چون می دانند که اگر بروند بخوانند و این مقدمات را طی کنند، ممکن است عقیده شان عوض شود.
می دانید معنای این سخن چیست؟ معنایش این است که قبول دارد مقدمات اعتقاد امر اختیاری است، منتها ملاحده تصمیم گرفته اند دنبال مطالعه آن سنخ کتابها نروند.از آن طرف هم مومنان تصمیم گرفته اند دنبال مطالعه آن سنخ کتابها نروند. چرا؟ چون می دانند اگر رفتند، زمانی می بینند دیگر اعتقاد ورزیدن یا اعتقاد نورزیدنشان دست خودشان نیست. مثل وقتی که می دانم اگر از قله کوه دو سه قدم رو به پایین برداشتم،دیگر ممکن است نتوانم خودم را کنترل کنم و باید تا ته دره با سرعت بروم؛لذا با خودم می گویم: خب، آن دو قدم اول را برنمی دارم و اینجا میخکوب می نشینم. چون گرچه آن دو سه قدم اول اختیاری است ولی بعد ممکن است انسان در دوری بیفتد که تا ته دره برود. ما نیز برای اینکه تا ته دره ایمان یا تا ته دره کفر نرویم، این مقدمات را به دست خودمان تحصیل نمی کنیم. آنگاه نیگل یک به یک متفکرانی را آورده و می گوید ما باید چنین اعترافی بکنیم ولو اینکه فعلا وضع به نفع ما ملاحده است.
استاد ملکیان، ایمان و تعقل، صفحات 605 تا 607،سال 82-80
1- در نقد آخرین نتیجه باید گفت این مدعا که هرکه با اختیار دنبال مطالعه در اندیشه الهیون برود آن رااختیار کرده و هر که بر عکس رفتار کند نیز نتیجه مطابق یعنی الحادی اختیار خواهد کرد، بی دلیل است. ای بسا انسانهایی که تحقیق آنها نتیجه عکس داده است.
2- عبارات فوق نشان از تایید این امر دارد که : پای استدلالیون چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود.
بویژه اگر انسان در حوزه عقلانیت و استدلال احساس استغنا کند و خود را مستقل و بی نیاز از توجه به سایر ابعاد وجود خود از جمله فطرت الهی و امیال و شناختهای حاصل از آن بداند. و یا به جای احساس نیاز به وحی، خود را بی نیاز از آن بداند و یا گمان برد که مستقل از آن می توان به مقاصد اصلی آفرینش دست پیدا کرد.
3- روش بی بدیل قرآن در طریق خدا شناسی که بجای استدلال بر وجود خدا تاکید بر ذکر و توجه و رهایی از غفلت و بویژه تنزیه حق تعالی دارد، می تواند راه دست یابی به حقیقت باشد.
4- اعترافات نیگل جالب توجه است.
5- انسان متفکر شدیدا محتاج و حی و الهام ، هدایت و ولایت الهی است.
نکته نظر شخصی : متن فوق به تنهایی و بدون هرگونه توضیح با اینکه اعتراف یک ماتریالیست به سوء استفاده ی فرهنگی از فضای فرهنگی غالب در جهان است ولی می تواند برای مبتدیان نوعی پلورالیسم مطلق را القا نماید.