علی ورامینی/به خاطر دارم مصطفی ملکیان در یکی از اولین سخنرانی در ابتدای پروژه نظام اخلاقی مولانا، به نکته ای بسیار مهم اشاره کرد. ملکیان در آن جلسه بیان کرد (نقل به مضمون میکنم) که ما با هر متفکر چه داخلی و چه خارجی دو رویکرد میتوانیم اتخاذ کنیم. یک رویکرد این است که ما با کار و پژوهش بر روی متفکری مثل مولانا، مولانا شناس شویم، مقاله بنویسیم، کتاب چاپ کنیم، سمت دانشگاهی خود را ارتقاء دهیم، کنفراس های بین المللی شرکت کنیم و الخ.
اما از سویی دیگر اگر بخواهیم از اندیشمندی استفاده کنیم برای زیستی بهتر باید به چارچوب اندیشگانی او توجه کنیم و ببینیم که فلان متفکر چگونه میتواند زندگی ما را خوبتر(به معنای اخلاقی بودن)، خوشتر(به معنای بردن بیشترین لذت و کمترین الم) و معنادارتر کند و در واقع آن متفکر چه راه کارهایی دارد برای خوبتر، خوشتر و معنا دارتر شدن زندگی من. از این رو بود که در آن جلسه و حتی در جلسات متعدد دیگر که به بهانه مولانا بود، ملکیان در آن فرصت محدود(به لحاظ زمانی) طرح مسئله و بیان سوالات اساسی را به یک باره فرو رفتن در آثار مولانا اولویت میداد. سوالات و طرح بحث وی به گونه ای بود با ایجاد یک چارچوب کلی ابزاری به دست مخاطب می داد که به وسیله آن می توان به سراغ نه تنها مولانا بلکه به هر اندیشمندی دیگر در جهان رفت و از او پرسید که فلانی چارچوب تفکر تو چه پیشنهادات و راه کارهایی برای بهتر شدن زیست من داری؟ البته ملکیان بارها پیش از این بیان کرده بود که در نظام فکریاش دغدغه هیچ جریان و فردی را ندارد. بد نیست در این جا یکی از مشهورترین سخنان او را بار دیگر مرور کنیم
" من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند. سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر."