کودکم! جور دیگر باید دید...
آیا
میتوان دوستدار عرفان بود و در خلوت خود نشست و به این حقیقت تلخ نیاندیشید که
در میان این همه قال، چرا حال گم شده است و با وجودی که تعداد عرفانپژوهان و نیز
مدعیان عرفان هر روز فزونی مییابد؛ تعداد عارفان حقیقی که گام در وادی سلوک نهادهاند
روز به روز کم و کمتر میشود.
پاسخهای مختلفی میتوان به این پرسش داد ولی سعی نگارنده بر آن است که تنها به نقش کودک دیروز در شکلگیری شخصیت معنوی انسان امروز اشاره کند.
برخی بیهوده میکوشند که به کودکان، عرفان بیاموزند تا ایشان را به خدا نزدیک سازند در حالیکه از این نکته غافلند که کودکان برای رسیدن به خدا و معنویت، نیازی به عرفان ندارند، زیرا کودک هماینک خدا را در آغوش دارد، گرچه خود بر این امر واقف نیست؛ مانند کسی که سعی دارد تا بهشت را برای کودکی تعریف کند، و از این حقیقت بیخبر است که بهشت کودک در زمین است، همینجا در همین لحظه؛ زیرا هر آنچه را که دوست دارد در زمین دارد، از جمله خدا را!
پس چرا باید کودک را با عرفان آشنا کرد و از چه طریق؟
میان کودک و خدا پلی وجود دارد که آن پل چیزی جز تجربه نیست. کودک تنها خدایی را باور میکند که آن را لمس کند، و تجربه کردن خدا همان سلوک کودک محسوب میشود.
سلوک کودک نمیتواند از نوع سیر انفسی باشد بلکه سلوک او از طریق سیر آفاقی میسر است. در واقع عرفانِ کودک همان ارتباط خاصی است که او با روح هستی، طبیعت یا جهان محسوس برقرار میکند و این ارتباط زمانی حاصل میشود که نفس او با نفس طبیعت همراه و یک سو شود. او باید جهان را از پنجره چشمان یک کودک ببیند نه یک بزرگسال، او باید خدا را از طریق خدا بشناسد، زیرا خدا در جهان محسوس، محسوس میشود.
اگر کودک بیاموزد که جهان را به گونهای متفاوت ببیند و در هر پدیدهای "معنا" را جستجو کند، بیشک او خدا را در یک پروانه خواهد یافت اگر بداند! چه چیز را بداند؟
اینکه هماینک خدا را یافته است! زیرا کودک گرچه خدا را تجربه میکند ولی خود نمیداند که آن تجربه خداست، به همین دلیل کودکان گرچه تجربههای عرفانی دارند ولی چون با عرفان بیگانهاند، در بزرگسالی آن تجربههای به ظاهر بیارزش را بهدست فراموشی میسپارند.
با توجه به آنچه گفته شد بیگانه بودن با طبیعت معزلی است که دنیای ماشینی امروز ما به آن مبتلا است و از سوی دیگر والدینی که نمیتوانند به زندگی کودکانشان معنا ببخشند؛ زیرا جهان آنها (واالدین) از معنا و تجربهی خدا تهی است.
خدایی که در این نزدیکی است:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند.
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه.
(سهراب سپهری)