چرا عده ای گویند مرنج و مرنجان ؟؟ در حالی که اساس خلقت دل با سرنشتر عشق بود و با رنجش است که دل عروج می یابد زیرا که تانرنجم چگونه ادارک خواهم کرد طعم تلخ رنجش را، تا مسبّب رنجش غیر نشوم.
با رنجش دل است که سهراب به دنبال خانه دوست می رود و دیوژن ملول از دیو و دد می شود. و سعدی به دنبال مداوی دل با بوی یار می شود.
در رنجش دل است که علی(ع) فریاد إِلهی وَ رَبَّی مَن لَی غَیرُک سر می دهد.
و با رنجش دل است که دل از همه خواهم برید و نه تنها به ترک منیت، که به هیچ بودن خلق پی خواهم برد.
مصطفی ملکیان در باب پرهیز از تناقض و ناسازگاری گفته است: «اولین مؤلفهی عقلانیت نظری این است که ما در مقام عقیده، رای و نظر چنان مشی بکنیم؛ چنان سلوک بکنیم که تا آنجا که میتوانیم مرتکب تناقض نشویم، تا آنجا که میتوانیم قواعد منطقی را زیر پا نگذاریم... اولین شرط عقلانیت نظری این است که آدم در درون مجموعه آراء و نظراتش یک Consistency، یک سازگاری منطقی برقرار باشد. یعنی عقایدش با یکدیگر هیچ تعارضی نداشته باشند...»[عقلانیت و زندگی عقلانی، مصطفی ملکیان]
برهان الاولیا سید ابوالقاسم مشهور به آقا میرزا بابا و متخلص به "راز" از مشایخ بزرگ سلسله ذهبیه در دوره قاجار و اهل شیراز است. او پس از تحصیل در علوم رسمی دچار تحول می شود و برای کسب علوم باطنی شروع به گرفتن ریاضت های سخت می کند و سال ها در جستجوی پیری که او را در این راه رهنما باشد به حیرت و سرگردانی دچار می شود تا اینکه به خدمت محمد کازرونی شرفیاب شده که مرید آقا محمد هاشم درویش بوده است. و آقا محمد هاشم درویش، پیر طریق و قطب زمان را به او معرفی می کند که سلطان الاولیا نام دارد. از قضا سلطان الاولیا پدر همین آقا میرزا باباست که آنچنان درطریقت گمنام و بی ادعا بوده که حتی فرزندش از احوال او بی خبر بوده است!