عشق
آن باشد که حیرانت کند
بینیاز
از کفر و ایمانت کند
محی
الدین ابن عربی، عارف قرن هفتم، ملقب به شیخ اکبر و عارف بزرگ اندلس در شعری گفته است:
لَقَد
کُنت قَبلَ الیومِ انکِرُ صاحبی
إذا
لَم یَکُن دینی الی دینِهِ دانی
لَقَد
صَارَ قَلبِی قابلاً کلَّ صُورةٍ
فَمَرعَی
لِغَزلان و دیر لِرُهبان
وَ
بیت لِاوثان و کعبة طائف
و
الواحُ تَورات و مصحف قرآن
أدینُ
بِدینِ الحُبِّ أنّی تَوَجَّهَت
رَکائِبُهُ
فَالحُبُّ دینی و ایمانی
«تا امروز، با همنشینی که همکیش من نبود مخالفت میورزیدم.
لکن امروز دل من پذیرای همهی صورتها شده است: چراگاه آهوان است و بتکدهی بتان و صومعهی
راهبان و کعبهی طائفان و الواح تورات و اوراق قرآن. دین من اینک، دین عشق است، و هرجا
که کاروان عشق برود دین و ایمان من هم به دنبالش روان است.»(1)